پاسخ دادن به سوالات زیر میتواند به تشخیص اینکه تا چه درجه ای گروه های ما به عنوان یک تیم واقعی عمل میکند کمک کند تا بفهمیم چگونه میتوانیم تلاشهای خود را برای افزایش عملکرد تقویت کنیم
این سوالات استانداردهای دشواری را تعیین میکنند و پاسخ صادقانه به آنها ممکن است چالشی سختتر از آنچه که ما انتظار داشته باشیم نشان دهد. در عین حال، مواجهه با پاسخها میتواند پیشرفت ما در دستیابی به توانمندی کامل تیم هایمان را شتاب بخشد
· آیا ما میتوانیم به راحتی و به طور متناوب جمع شویم؟
· آیا ما میتوانیم با همه اعضا به راحتی و به طور مکرر ارتباط برقرار کنیم؟
· آیا بحثهای ما برای تمام اعضا، باز و تعاملی است؟
· آیا هر عضو ما نقش و مهارتهای دیگران را درک میکند؟
· آیا برای دستیابی به هدفهایمان نیاز به اعضای بیشتری داریم؟
· آیا تشکیل زیرگروهها از درون تیم ما ممکن یا ضروری است؟
· آیا همه سه دستهی مهارتی (کارکردی/فنی، حل مسئله/تصمیمگیری و بین فردی) به طور واقعی یا به طور پتانسیلی در اعضای تیم ما نمایان است؟
· آیا هر عضو ما توانایی پیشرفت در هر سه دستهی مهارتی را تا سطح مورد نیاز هدفها و اهداف تیم ما دارد؟
· آیا هیچ یک از حوزههای مهارتی که برای عملکرد تیم ما بحرانی هستند، مفقود یا به صورت ناکافی نمایان هستند؟
· آیا اعضای ما، به صورت فردی و گروهی، حاضرند زمان خود و دیگران را صرف کمک به یادگیری و توسعه مهارتها کنند؟
· آیا ما میتوانیم مهارتهای جدید یا تکمیلی را به صورت لازم معرفی کنیم؟
· آیا این مقصود یک آرزوی گستردهتر و عمیقتری نسبت به هدفهای نزدیکمان است؟
· آیا این مقصود برای تیم است و نه مقصودی گستردهتر برای سازمان؟ یا فقط مقصود یک فرد (مانند رهبر) است؟
· آیا همه اعضای ما این مقصود را به یک شکل درک و بیان میکنند؟ و آیا آنها بدون تکیه بر انتزاعات مبهم آن را بیان میکنند؟
· آیا اعضای ما آن مقصود را به رغبت و اشتیاق در بحث با بیرونمان تعریف میکنند؟
· آیا اعضای ما به طور متناوب به آن ارجاع میدهند و پیامدهای آن را بررسی میکنند؟
· آیا این مقصود شامل موضوعاتی است که واقعا برایمان معنادار و قابل به یاد سپردن هستند؟
· آیا اعضای ما حس میکنند که این مقصود مهم است؟ حداقل هیجانانگیز است؟
· آیا این هدفها برای تیم ما هستند یا اینکه در مقابل، متعلق به هدفهای گستردهتر سازمانی یا هدفهای یک فرد (مانند رهبر) می باشند؟
· آیا آنها برایمان واضح، ساده و قابل اندازهگیری هستند؟ اگر قابل اندازهگیری نیستند، آیا میتوان به دستاورد آنها پی برد؟
· آیا آنها واقعبینانه و در عین حال جسورانه هستند؟ آیا اجازه میدهند که در طول راه پیروزیهای کوچکی به حساب بیاوریم؟
· آیا برای رسیدن آنها نیاز به مجموعهای مشخص از محصولات کار تیمی مان وجود دارد؟
· آیا اهمیت نسبی و اولویت آنها برای همه اعضای ما واضح است؟
· آیا همه اعضای ما با اهداف، اهمیت نسبی آنها و روش اندازهگیری دستاورد آنها موافقت دارند؟
· آیا همه اعضای ما هدفها را به یک شکل بیان میکنند؟
· آیا رویکرد مورد استفاده مشخص و واضحی واقعا توسط همه ما مورد توجه و توافق قرار گرفته است؟ آیا این رویکرد ما منجر به دستیابی به اهداف خواهد شد؟
· آیا از مهارتهای تمام اعضا بهرهبرداری میشود و آنها را تقویت میکند؟ آیا با سایر نیازهای اعضای ما سازگار است؟
· آیا این رویکرد کاری نیازمندی منصفانه بودن میزان واقعی کار اعضای تیم ما را ارضا میکند؟
· آیا تعامل باز، حل مسئله مبتنی بر واقعیتها و ارزیابی بر اساس نتایج را برای ما فراهم میکند؟
· آیا همه اعضای ما این رویکرد را به یک شکل بیان میکنند؟
· آیا امکان تغییر و بهبود در طول زمان فراهم شده است؟
· آیا ورودی و دیدگاههای تازه به صورت سیستماتیک جستجو و اضافه میشوند، به عنوان مثال، از طریق اطلاعات و تحلیل، اعضای جدید و حامیان ارشد؟
· آیا هر عضو ما به صورت فردی و مشترک مسئول مقصود، اهداف، رویکرد و محصولات|کارهای تیممان هستند؟
· آیا میتوانیم پیشرفت را در مسیر رسیدن به هدفهای خاصی اندازهگیری کنیم؟
· آیا همه اعضای ما به همه اقدامات احساس مسئولیت میکنند؟
· آیا اعضای مشخصی از ما هستند که برای چیزی به صورت فردی و برای چیزی به صورت مشترک مسئول باشند؟
· آیا در ما حسی وجود دارد که "تنها تیم میتواند شکست بخورد"؟