من آدم اهمالکاریم؛ حوصله سر و کله زدن با بعضی کارارو ندارم و یکی از این کارا به مراقبت از ماشینم برمیگرده. از چک تسمه تایم و لاستیک تا بیمه ثالث و بدنه. تا حالا هم چندبار نقره داغ شدم. این سری میخوام خاطرات یکی از نقرهداغیامو بنویسم که 20 میلیون برام آب خورد! و البته درسی که ازش گرفتم. به قول بابام: صوفی نشود صافی، تا در نکشد جامی!
یه روز صبح زمستونی در سال 1401 که زمین و زمان در نهایت زیبایی و شگفتانگیزی بود و جون میداد برای پیادهروی، من حاضر شدم برم بیرون تا کیف کنم و مثل این خارجکیا با یه کاپ قهوه روزمو شروع کنم. اما گویا زمین و زمان برنامهی دیگهای برام ترتیب داده بودن.
از خونه بیرون زدم و آسه آسه به سمت ماشینم رفتم. با اینکه چشمام کمی ضعیفه و مجبورم برای دور دیدن، چشمامو تنگ کنم اما یه چیزی توی ظاهر ماشینم از همون فاصله دور عادی نبود.یعنی همه چیز سرجاش بودا اما اون اصل کاریه که باعث میشه با دیدنش وحشت کنی، سرجاش نبود!
بله عزیزان، کاپوت ماشین کمی باز بود و یه سیم از وسط کاپوت ماشین مثل زبون اژدها افتاده بود بیرون:|
همونجا بود که فهمیدم ماشینمو دزد زده و من با دیدن این صحنه، شکستگی ستون فقراتمو شنیدم. یه چیزی شبیه «شکستن کمر بابا اتی در قهوه تلخ» رو تصور کنین.
با هر قدمی که به سمت ماشین برمیداشتم، پیش خودم میگفتم: نه! نه! بهش فکر نکن! بهش فکر نکن! چیزی نشده. فقط یه باتری بردن!
اما عزیزان خواننده، باتری نبود! کامپیوتر ماشین رو برده بودن و تیکههای سالم کمر من بعد از فهمیدن اینکه کامپیوتر دزدیده شده، شکست و دیگه چیزی ازش باقی نموند!
و از این قضیه بدتر فکر میکنین چی بود؟
بیمه بدنه ماشینم چند روز قبل تموم شده بود و تمدید نکردنش به خاطر اهمالکاریم بود! حالا باید پساندازی که برای سفر کنار گذاشته بودم، میدادمش پول تعمیر ماشین.
واقعا باید بهم حق بدین که کمرم بشکنه.چند دقیقهای رو به عزاداری گذروندم که البته شبیه عزاداری نرمال هم نبود. نشسته بودم روی نیمکت توی پارک نزدیک خونه و خیره شده بودم به افق. توی فکر این که:
من الان دهن کیو سرویس کنم؟!
طبیعتا بعد از عزاداری اولیهام، زنگ زدم به پلیس. افسر جوونی اومد و بعد از دیدن صحنه جرم گفت: عه! 206ئه! این روزا همه 206 میزنن! چقدرم قشنگ دزدی کرده. طرف معلومه که یه حرفهای بوده.
من :|
افسر: بیمه داری دیگه؟
-نه!
افسر: خب پس هیچی. نامه رو مینویسم ببر کلانتری!
-چیکار کنم دیگه اینجوری نشه؟
افسر: هیچی. گفتم که این روزا زیاد شده، مردم گشنهان، کاری نمیشه کرد.
-مرسی!
بعد از رفتن افسر، شال و کلاه کردم و رفتم کلانتری. اولینبار بود که میرفتم کلانتری محل و هیچ تصوری از فضای داخلیش نداشتم. پروسه اینجوریه که وارد میشی، گوشیتو تحویل میدی و یه شماره کمد یا لاکر میگیری. باید سند ماشین، کارت ماشین و کارت ملی باهات باشه. بعد میری یه برگه شکایت کپی میگیری. پرش میکنی و شرح ماوقع میدی. بعدش هم یه سری کاغذبازی و پول تا برسی به ثنا. توی ثنا ثبت نامت میکنن تا یه پرونده توی پروفایل اینترنتیت باز بشه و شکایتت ثبت بشه.
جالبه بدونین در شرح ماوقع منو جو تولید محتوا هم گرفته بود و سعی میکردم همه قواعد نگارشی و املایی رو رعایت کنم. نیمفاصله میذاشتم، دو نقطه میذاشتم و ... .
کل این پروسه نزدیک 2 ساعت زمان برد و من نابودتر و لهتر برگشتم خونه اما مجبور بودم که همزمان از خونه کار کنم و یه چیزی توی مایههای آقوی همساده شدم:
خب آخرش این شد که برادرم کمکم کرد و برام یه مکانیکی آورد. موقتا یه کامپیوتر بهش وصل کردن تا ماشینو ببرن تعمیرگاه. بعدش هم براش کامپیوتر گرفتیم و یه روز و نیم طول کشید تا ماشین درست بشه.
بعدش هم از ترسم، قفل کاپوت، قفل کامپیوتر، کلاف در و قفل زاپاس نصب کردم که جمعا تمامی هزینهها شد 20 فاکینگ میلیون تومان و در پله آخر رسیدم به:
از اونجایی که اهمالکارم و حوصله رفتن به دفتر بیمه ندارم، ترجیح دادم از توی خونه دنبال بیمه بگردم. نشستم پشت لپ تاپ و سرچ کردم: بیمه بدنه آنلاین
و چون تیم سئوی ازکی خیلی روی این کیورد کار میکنند و اصطلاحا سنبهی پر زوری دارن؛ رتبه اول مال سایت ازکی بود.
منم که بیخیال بقیه سایتها شدم و رفتم سراغ ازکی. کمی توی سایت چرخ زدم که از لحاظ UX خیلی حال کردم باهاش. راستش بعد از اون اتفاق وحشتناک دزدی، دیدن محیط آرامشبخش ازکی برام دلنشین بود. رنگ آبیش آرومم کرد. حالا میفهمم چرا رنگ آبی رو انتخاب کردن.
خلاصه کلی انتخاب متنوع داشتم اما اینکه میتونستم براساس نیاز و بودجهام چیزی که میخوام رو پیدا کنم خیلی کمکم کرد.
قسمتی که توی بیمه بدنه مهمه، عکس از ماشینه و توی ازکی برای اولینبار فهمیدم که کارشناسای بیمه بدنه چجوری از ماشین عکس میگیرن.
من رفتم سراغ بیمههایی که نیاز به مراجعه حضوری نداشت و خودت باید از ماشین عکس میگرفتی. البته که توی این عکس گرفتن، باید به چندتا نکته توجه کرد مثل اینکه ماشینت تمیز باشه و زاویه خوبی رو انتخاب کنی که توی UI ازکی متوجه میشی چجوری باید عکس بگیری (یه راهنما داره که مستقیم وصل میشه به دوربین گوشیت و بهت میگه توی چه زاویهای عکس بگیری)
حالا من یه مشکلی توی عکس گرفتن پیدا کردم و درخواست مراجعه کارشناس بیمه رو دادم. کارشناس هم اومد و عکس گرفت.
اینم بگم که کارشناس پشتیبانی ازکی خیلی خوب بود و من از پشتیبانیش راضی بودم.
خلاصه که الان که براتون مینویسم 82 روز مونده تا بیمه بدنه من تموم بشه و من باید تمدیدش کنم. برای تمدیدش هم باز از «ازکی» استفاده میکنم چون خیلی برام راحت بود همه چی.
به نظرم ازکی گزینه خوبی میتونه برای ماهایی باشه که حوصله کارای اداری نداریم:
این رو از یه دختری میشنوین که خودش دیجیتال مارکتره و کارش UXئه، از اون طرف حوصله کاغذبازی نداره و فردافکنه (اهمالکار). در عین حال چندتا فاکتور براش مهمه: پشتیبانی خوب، UI/UX خوب سایت، کارشناس فنی باتجربه، مراحل ساده انجام کار بیمه و دقت بالای خدمات.
در آخر اینو بگم که هنوز دزد کامپیوتر ماشینم پیدا نشده و بعید هم میدونم پیدا بشه. تا چند روز بعد از دزدی حالم خوب نبود و یه حس وحشتناکی رو داشتم. حوصله کار کردن نداشتم و به طرز وسواسی نگران ماشینم بودم.
اما حالا که یه سال میگذره، اون روز برام خیلی دوره. درس بزرگی هم که گرفتم این بود:
به حساب بیمه خود برسید قبل از آنکه به حساب ماشین شما برسند.
#بسپرش_به_ازکی
#تولید_محتوا #خاطره #اهمال_کاری