در این چند سال، مکاتبات حرفهای و روزمره به من یاد داد که صمیمی و حرفهای بودن در نوشتار، یک هنر دقیق است. بارها شده که پیامهام رو مرور کنم و با چند تغییر کوچک، کل حس و تاثیرش رو عوض کنم. فهمیدم که چطور با همین اصلاحات کوچیک میشه مکالمات رو موثرتر و حرفهایتر کرد.
اولین چیزی که در این مسیر دستگیرم شد، اهمیت کوتاه و واضح بودن پیامهاست. هر کلمهای که اضافه بشه، احتمال گم شدن اصل پیام رو بالا میبره. مثلاً اگر بخوام از کسی گزارشی بگیرم، به جای نوشتن جملهای مثل: «سلام، وقتتون بخیر. لطف میکنید آخرین نسخه گزارش رو برام بفرستید؟ قصد دارم با تیم در میان بگذارم»، جمله رو سادهتر و مستقیمتر میکنم: «سلام و وقت بخیر. ممنون میشم آخرین نسخه گزارش رو ارسال کنید تا برای تیم بفرستم.» این نسخه، کوتاهتر و بیواسطهتره؛ و خواننده، اصل درخواست رو سریعتر میگیره.
یکی دیگه از نکاتی که به مرور یاد گرفتم، استفاده از جملات فعاله. جملات فعال شفافیت بیشتری دارن و خواننده حس مستقیمتری از پیام میگیره. مثلاً وقتی دارم پیگیر وضعیت پروژه میشم، به جای این که بنویسم «لطفاً وضعیت پروژه رو به من اطلاع بدین. اگه پیشرفت خاصی داشته، لطفاً گزارشش رو بفرستین»، سادهتر مینویسم: «اگر ممکنه وضعیت پروژه رو اطلاع بدین و اگر گزارشی هست، ممنون میشم ارسال کنید.» این تغییر کوچیک، نه تنها پیام رو روانتر میکنه، بلکه احترام بیشتری هم به خواننده میذاره.
اما مهمترین چیزی که در این مدت برام روشن شد، قدرت لحن ملایم و همدلانهست. با نوشتن عباراتی مثل «ممنون میشم…» یا «اگر ممکنه…» فضا رو دوستانهتر میکنم. دیگه به جای اینکه بگم «باید اینطور عمل کنیم»، مینویسم «پیشنهاد میکنم اینطور عمل کنیم». این کار نه فقط فضای گفتوگو رو بازتر میکنه، بلکه کمک میکنه تا مخاطب هم حس همکاری بیشتری پیدا کنه.
یه چیز دیگه هم هست؛ ساده و روان نوشتن، تاثیر پیام رو چند برابر میکنه. بهجای توضیحات طولانی و پیچیده، وقتی سر اصل مطلب میرم، خواننده بهتر درک میکنه و نیازی نداره چندبار متن رو بخونه. مثلاً وقتی به تیم پیشنهاد میدم که یک روند خاص رو تغییر بدن، به جای کلی مقدمهچینی، میگم: «پیشنهاد میکنم یه فایل مشترک تهیه کنیم تا بهروزرسانیها رو مستقیماً اونجا بذاریم و همه بهش دسترسی داشته باشیم.» همین سادهنویسی، فضای ارتباطاتم رو بازتر و محترمانهتر کرده.
یاد گرفتم توی مکالماتم بهجای سوالات مستقیم و چالشبرانگیز، از سوالات همدلانهتر استفاده کنم. مثلاً، قبلاً میپرسیدم «چرا این مرحله به درستی انجام نشد؟»، که معمولاً حس تدافعی ایجاد میکرد. حالا این سوال رو با «چه چالشهایی در این مرحله بود که روی روند کار تاثیر گذاشت؟» جایگزین کردم. همین تغییر، گفتوگو رو به فضایی دوستانهتر میبره. یا وقتی به موضوع زمانبندی اشاره میکنم، دیگه نمینویسم «چرا پروژه رو به موقع تموم نکردی؟»، بلکه میپرسم: «چه عواملی روی روند کارت تاثیر گذاشتن که باعث شد پروژه دیرتر انجام بشه؟» با این سبک، مکالمه به سمت حل مسئله و همکاری پیش میره، نه بازخواست و قضاوت.
همین تجربههای ساده نشون دادن که با چند تغییر کوچیک در لحن و ساختار پیامهام، میتونم به جای حرفهای رسمی و خشک، ارتباطات دوستانه و سازندهای بسازم.
اینها اصولی هستن که باهاشون میتونید مکاتبات صمیمانه و حرفهای داشته باشید و همزمان احترام و همکاری مخاطب رو جلب کنید.
این اولین مقالهایه که دربارهی مهارتهای ارتباطی مینویسم. این مسیر تازه شروع شده؛ میخوام تجربههام رو قدم به قدم با شما در میون بذارم، راههایی که به شما کمک میکنه در ارتباطاتتون راحتتر، موثرتر، و با اعتمادبهنفس بیشتری ظاهر بشید. منتظر ادامهی این سری مقالات باشید؛ چون قراره با هم به سمت ارتقای مهارتهای ارتباطی قدم برداریم و از تجربههای واقعی یاد بگیریم.