بخش دوم از سلسله مقالاتم در خصوص مبارزه با بینقصگرایی و بهبود مهارتهای ارتباطی و عزتنفس
در دنیای امروز همه تلاش میکنیم تا احساس خوبی داشته باشیم، البته که درست هم هست، اما باتوجه به این همه امکاناتی که وجود داره، ابزارهایی که داریم ولی بازهم احساس خوبی نداریم؟
من همیشه فقط با انجام کار درست احساس بهتری پیدا میکنم. برای اینکار اول باید مسئولیتپذیر بود و سهم خودمان در در وظایفمان به درستی انجام دهیم. حالا این سهم به چه معنی است؟ زندگی ما از چند بخش متفاوت تشکیل میشه، خانواده، دوستان، شغل، همکاران، تحصیلات و... در هر کدام از این بخشها ما سهم و وظیفهای داریم که بر عهده ما گذاشته میشود و یا خودمان آن را ایجاد میکنیم.
کار درست یعنی چه؟ خوب باتوجه به اینکه تفسیر چنین مسائلی برای هر فرد متفاوت است بجای توصیف تئوری محور چیستی کار درست، به چند نکته اشاره میکنم تا بتوانید خودتان کار درستی که برای شما است را تشخیص دهید.
برخی از ما برای انجام وظایفمان انقدر زمان صرف میکنیم که تمام توانمان را میگیرد چون میخواهیم بینقص باشیم و بهترین، کمالگرا بودن خوب است اما به زمان خود و نه برای هر چیزی، گاهی بینقص اجرا کردن نه تنها خروجی بهتری نخواهد داد. بلکه باعث بروز مشکلات بیشتری نیز خواهد شد.
بینقصگرایی باعث میشود گاهی اهمالکاری خودمان را توجیه کنیم و بگویم من دوست داشتم اینکارو به بهترین نحو ممکن انجام بدم! ولی ایا واقعا بهترین خروجی لازم بود؟ یا ما به دلایل شخصی برخی از وظایفمان یا بسیاری از وظایفمان را بینقصگرایانه انجام میدهیم؟
یکی از ریشههای مهم بینقصگرایی، کمبود عزتنفس در افراد است. برخی با انجام بینقص وظایفشان ابزاری برای حمله به دیگران استفاده میکنند. برخی از قضاوت دیگران ترس دارند برای همین تلاش میکنند یک کار را بینقص انجام دهند. میدونی وقتی یه کاریو بینقص انجام میدی، میتونی باهاش پز بدی و یا اینکه دیگران کمتر ازت ایراد میگیرن نه؟ اما خوب به چه بهایی؟ زمان و انرژی زیادی صرف کنیم تا بینقص باشیم که در نهایت به چه دستاوردی برسیم؟
تاکید میکنم که کمالگرایی در انجام وظایف و البته نه هر وظیفهای بسیار ارزشمند است. اما بینقصگرایی یک نوع اختلال است که نیاز به بهبود در طرز تفکر دارد. این اختلال با مطالعه و خودشناسی کمی تا قسمتی ابری میتواند بهبود پیدا کند اما اگر بینقصگرایی در شخصیت نهادینه شده باشد و شدت بالایی داشته باشد لازم است که حتما به مشاور مراجعه کنیم.
چرا این توضیحات را در خصوص بینقصگرایی دادم؟ چون یکی از علتهای اصلی حال بد ما را تشکیل میدهد و ما اغلب حتی پس از پایان یک وظیفه بازهم احساس خوبی نداریم. چون فکرمان درگیر جزئیاتی است که میتوانستیم بهبود دهیم. هی به خودمون میگیم بازم میشد بهتر انجام داد؟!
معیار انجام یک وظیفه در ذهن افراد متفاوت است و نمیتوانیم به راحتی بگوییم یک کار بهترین است یا یک کار معمولی؟! پس وقتی این معیار کیفی است اندازهگیری دقیقی هم نمیتوان برای آن داشت. یک چیزی که از نظر شما بهترین است از نظر من یک کار معمولی و همینطور بالعکس
تا اینجا در خصوص سوال دوم توضیحاتی دادم یعنی چه مقدار زمان برای انجام آن وظیفه باید صرف کنم؟ واقع بینانه برای انجام وظیفه خود زمان مشخصی را تعیین کنیم. سپس در همان بازه زمانی وظیفه را به پایان برسانیم.
برای انجام وظایفمان ما نیاز به یک سری مهارتها داریم، یا آنها در ما وجود دارد یا باید از طریق آموزش و مشاوره آنها را در خودمان نهادینه کنیم. بگذارید یک راهنمایی کوچک برای ایجاد یک خطکش ذهنی به شما کنم. مثلا برای ایجاد یک پوستر گرافیکی شما نیاز دارید به مهارت خلاقیت، دانش گرافیک و ابزاری مثل فوتوشاپ دارید. برای اینکه بدانید چقدر ممکن است دیگران شما را قضاوت کنند (هرچند که به نظرم قضاوت دیگران مهم نیست) به مدت زمانی که برای کسب و استفاده از آن مهارت دارید توجه کنید.
مثلا اگر یک سال است که طراحی گرافیک میکنید، از خودتان به همان اندازه انتظار داشته باشید و خودتان را با کسی که دوازده سال سابقه طراحی گرافیک دارد مقایسه نکنید. این یک خطکش واقع بینانه است. سعی کنید برای خودتان حطکشهای واقعنگری طراحی کنید چون خطکشهای ذهنی با هم متفاوت است. من اگر بخواهم یک پوستر گرافیکی طراحی کنم این سوالات را از خودم میپرسم:
و خیلی سوالات دیگر که کمک میکند معیار کیفی خودتان را به جای اینکه فقط در ذهنتان داشته باشید، روی کاغذ پیادهسازی کنید. گاهی برخی مسائل انقدر که در ذهن پیچیده به نظر میرسند روی کاغذ پیچیده نیستند.
و این هم توصیفی برای چه مهارتی برای انجام آن وظیفه دارم؟
خوب اگر برای طراحی این پوستر، نیاز به عکاسی داشتم چه کار کنم؟ آیا خودم عکس بگیرم؟ آیا این مهارت را دارم؟ اگر خودم انجام دهم چه خروجیی میگیرم و اگر فرد دیگری آن را انجام دهد چه خروجیی؟ یکی از مشکلات افراد بینقصگرا این است که نمیتوانند برخی از وظایف خود را به دیگران تفویض (واگذار) کنند. چون اعتقاد دارند که حتما خودشان هستند که میفهمند و کار بلد هستند و دیگران درکی که آنها دارند را ندارند. بله در برخی مواقع کاملا درست است وگرنه همه میتوانستند طراحان بسیار بزرگی باشند. طرز تفکر و خلاقیت و مسیر فکری ما کاملا یکتا است. ولی باید یاد بگیریم که بجای انجام تمام کارها توسط خودمان بخشی از آن را به دیگران واگذار کنیم و به جای نقش اجرایی به نقش راهبری بپردازیم. با اینکار هم نظرات فردی دیگر را میفهمیم هم اگر واقعا تجربه بیشتر و درک عمیقتری داشته باشیم منجر به رشد یک فرد دیگر شدهایم.
? برای دانلود رایگان دوره | رشد فردی با ۲۱ روش عمیق | کلیک کنید.
در نهایت وقتی میبینیم که وظایفمان را به درستی انجام دادهایم و به نتایج ملموسی رسیدهایم. حالمان بهتر است و انگیزه بیشتری برای ادامه سایر وظایفمان نیز خواهیم داشت. حالمان که خوب باشد، حال اطرافیانمان را نیز بهتر میکنیم.
اغلب در ایران خیلی تلاش میکنیم که انفرادی کار کنیم و تمام تشویقها و دستاوردهای یک کار را به نام خودمان ثبت کنیم. چون فکر میکنیم در اینصورت فرد ارزشمندتری خواهیم شد. به سینما دقت کنید، به عناوین شغلی دقت کنید، به صحبت بسیاری از مدیران دقت کنید! اغلب تلاش میکنند نامشان بالاتر از سایرین باشد. فراموش میکنیم که کار تیمی بسیار ارزشمندتر از دستاوردهای انفرادی است.
سهم ما در انجام وظایف چقدر است؟ سهم خودمان را بازی کنیم. اگر زندگی مثل رستوران خودپذیرایی (سلف سرویس) باشد و شما نمیتوانید تمام غذاهای آن رستوران را به تنهایی بخورید، حتی اگر بتوانید قطعا بیمار خواهید شد مگر معده شما جاروبرقی باشد. دیگران را به رستوران دعوت کنید و باهم لذت غذا خوردن را تجربه کنید.
برگردیم به سراغ احساس خوب داشتن و انجام کار درست، گاهی کار درست شاید یک عذرخواهی ساده باشد. مثلا وقتی در خیابان قدم میزنیم و تنمان به دیگری (بدون قصد) برخورد میکند، ایرادی ندارد که لبخند بزنیم و عذرخواهی کنیم، قطعا بهتر از ایجاد تنش بیشتر است و طرف مقابل نیز لبخندی میزند و هر دو عبور میکنید.
شاید کار درست خریدن نان باشد زمانی که مادرتان به شما میگوید برو سر کوچه دو تا نون بخر بیار، قطعا این وظیفه شما است. اگر همان لحظه در حال انجام کار مهمی هستید از مادرتان بپرسید امکانش هست چند دقیقه دیرتر برم چون دارم کار مهمی انجام میدم.
اگر کمی مهربانتر و مسئولانهتر رفتاری خوب داشته باشیم بسیاری از مشکلات ما رفع میشوند. یک مثال سخت میزنم، قبل از ورود به ادارات دولتی یا حتی بانکها بسیاری اوقات باید چندین نفس عمیق بکشید چون کارمان یا عقب میافتد یا برخی از افراد مسئول تمایلی به انجام کار ما ندارند. من هم هربار در ادارات دولتی و بانکها کار داشتم مشکلات و تجربیاتی از بیتوجهی کارمندانشان را دیدهام. سالها پیش حتی بحثهای زیادی هم میکردم که شما وظیفه شناس نیستید، تو باید کار منو انجام بدی، پس حقوق میگیری واسه چی؟!
اما روزی به این نتیجه رسیدم که شاید رویکرد من درست نیست؟! یا من چه تغییری در نوع تعاملم بدهم رفتار بهتری میبینم؟ اول تصمیم گرفتم برای اینکه حال خودم خوب باشد و احساس خوبی داشته باشم سطح انتظاراتم را معقولانه کنم. یعنی قبل از ورود به یک اداره به خودم میگفتم احتمالا امروز کمی کار سختتری داشته باشی پس ناراحت نشو، بعد سعی کردم پس از تعامل با کارمندان بجای اینکه آنها را رباتی فرض کنم که حقوق میگیرند و وظیفه دارند کار مرا انجام دهند، برخوردی انسانیتر را پیش بگیرم. سعی کردم حال آنها را نیز با یک برخورد گرمتر و صمیمیتر بهتر کنم. کمی همدلی لازم است تا تعاملات ما بهتر شود. کمی دنیا را از نگاه دیگری دیدن کار را سادهتر میکند.
? برای دانلود رایگان دوره | رشد فردی با ۲۱ روش عمیق | کلیک کنید.