شاید زندگی پیدا کردن بخش هایی از خودمان در تکه تکه هایی از یک کل منسجم است. پیدا کردنی که به اندازه یک عمر طول میکشد. و تکه هایی که همه جا حضور دارند و فقط کافی است ما در مسیرشان قراربگیریم، آنوقت اگر هشیار باشیم شاید بخش های از خودمان را ببینیم.
بخش هایی از خودمان را در رابطه ها و در آدمهایی که تجربه میکنیم، در موقعیت هایی که قرار میگیریم، در فیلم هایی که میبینیم، در تاریخی که مرور میکنیم و حتی در کوچهای که هیچ عابری ندارد و باد درختهایش را بدون حضور تماشاچیان نوازش میکند.
ما زندگی را نه به صورت یک کل که به صورت جزئیاتی روزمره میبینیم. در واقع ما در لحظهای از یک زمانِ اکنون همیشگی هستیم و شاید آن لحظه تمام همان چیزی است که هدف نام دارد؛ هدفی به نام زندگی کردن. برخورد کردن با تکهای از زندگی و سپس پیدا کردن تکهای ناهشیار از درونِ خودمان.
کتاب تکههایی از یک کلمنسجم نوشته پونه مقیمی در دی ماه ۱۳۹۷ به چاپ رسید که مورد توجه بسیاری از افراد علاقمند به خودشناسی و روانشناسی قرار گرفت و هنوز هم مورد استفبال افراد بسیاری است.
کتاب تکه هایی از یک کل منسجم شامل ۹فصل میشود که در نهایت تمام آنها در کنار هم ما را به درون رابطهها میبرند.
خانم مقیمی در فصل اول به مفهوم زندگی و واقعیت های آن می پردازد، واقعیت هایی که به ما میگوید زندگی جریانی است که همراه با ما زاده میشود و روزی که میمیریم ما را ترک خواهد کرد. و در واقع زندگی شبیه جریانی مستقل از ما است که انتخاب میکنیم به آن وصل شویم یا مدام در حال انکارش باشیم.
در فصل دوم به ما و رابطهها و بررسی مفهوم درون می پردازد.
فصل سوم تکه هایی از یک کل منسجم پیرامون بحث احساس ها و راه های فرار از درد است. اینکه توقع نداشته باشیم که عشق جریانی همیشگی باشد و آلودهٔ نفرت و خشم آدم ها نشویم.
و اما فصل چهارم، فصلی بسیار خوب و دوست داشتنی این کتاب در مورد تفکراتی که صمیمیت را در رابطه کم میکند، صحبت کرده است. در این فصل به نکاتی ظریف و بسیار بسیار مفید اشاره شده است که میتواند رابطه های امروزی را بهبود ببخشد.
فصل پنجم، رابطه میتواند بستر چه اتفاق هایی باشد؟ باید بدانیم که رابطهها بعد از پایانِ شروع، تازه راهشان آغاز میشود و واقعیتهایی بیشتر نمایان میشود.
در فصل ششم، نویسنده در مورد رفتارهایی که به درک کردن آدمها کمک میکند، توضیحات خوبی را ارائه کرده که پیشنهاد میشود مطالعه شود، چرا که همچون آموزگاری به ما نکاتی میآموزد.
فصل هفتم با عنوان «ما و آدمها و تمام آن بخشهای مشترک انسانی» که در دل خود نکات فراوانی دارد.
فصل هشتم، زمان همان عنصر اصلی رشد در رابطههاست، میخواد به ما بگوید که به زمان اعتماد کنید و….
و در فصل آخر تکه هایی از یک کل منسجم، تنهایی، حسی که همه ما آن را تجربه کردهایم و هیچ موقع این حس ما را تنها نمیگذارد. در این فصل نویسنده ما در تلاش این است که بگوید: ما همه احتیاج داریم زمان هایی با تنهایی برخورد کنیم و حضورش را حس کنیم تا بیاموزیم چطور آرام باشیم بدون حضور دیگران.