وفا باقری
وفا باقری
خواندن ۶ دقیقه·۵ سال پیش

از ویرگول تا فریلند 98 , چطور گذشت؟

فریلند به من بعنوان فریلنسر حس موجودیت و رسمیت داد
فریلند به من بعنوان فریلنسر حس موجودیت و رسمیت داد

یادمه استوری صفحه اینستاگرام ویرگولو باز کردم و به چالش نوشتن از تجربه های فریلنسینگ دعوت شدم . میدونی ... گویندگی و دوبله پر از خفقانه . و تو حق نداری از مشکلاتت بگی . اما این چالش انگار کل حرفای دلمو ریخت بیرون و ویرگولشون کرد . بخاطر همون خفقان ... برای این که کسی نفهمه از مشکلاتم گفتم در حالی که سنم کمه و برای همین یه وقت نخواد جلوی پیشرفتمو بگیره چند بار خواستم مطلبو حذف کنم . اما مامان جلومو گرفت . اوایل شهریور بود که ایمیلی از ویرگول برام اومد که میگفت :

شما در چالش ویرگول و فریلند برنده شدید - انزلی میبینیمتون .

من رایگان و با 100 درصد تخفیف میرم فریلند ! من حتی نمیدوستم فریلند چیه و اولش بنظرم چیزی مثل دیزنی لند میومد که بلیطش باید گرون بوده باشه و چه خوب که من برنده شدم ! حتی من فکر میکردم بندر انزلی جنوب کشوره ! تحقیق که کردم گفتم : عه . چه باحال ! ینی این همه فریلنسر قراره با هم یه جا جمع بشن ؟ ثبت نام کردم و برنامه ریزی کردم و به مدیرمون گفتم که آقا من از 26 تا 30 ام شهریور نیستم . اولش قرار بود تنها بیام و خب ترسیم نداشتم چون سفر تنهایی رو دوست دارم . اما دقیقا یک هفته قبل از فریلند از شیراز مهمون اومد و بابا گفت خب پس وفا که اونجا کار داره . ما میبریمش . خودمون و مهمونام اونجا رو میچرخیم . خوب شد ! دیگه پول غذا و جای خواب با من نبود . من اصلا استرس نداشتم ! ینی خیلی خنثی بودم که اوکی قراره تو این رویداد شرکت کنم و با آدمای جدید آشنا بشم . و راه افتادیم . اولین مقصدمون ویلای عمو و بعد قلعه رود خان بود که شت خیلی خفن بود !

قلعه رودخان . استان گیلان . فومن . روستای رودخان
قلعه رودخان . استان گیلان . فومن . روستای رودخان

اون شب تا ساعتای 3 فصل دوم فرندزو دیدم و ساعت 7 صبح از خواب بیدار شدم . جلوی پنجره اتاق خونه ای که اجاره کرده بودیم یه رود خونه باریک بود که چند تا اردک بامزه توش بودن و حرکات و صداشون جوری بود که انگار دارن غیبت میکنن . صدای یه گاو از دور به گوش میرسید . پرده زردی که نصف پنجره اتاقو پوشونده بود نورو به رنگ طلایی روی تخت فنری و پر سر و صدای اتاق مینداخت . موهامو شونه کردم ... صبحونمو خوردم و گوگل مپو باز کردم تا مسیرو بهم نشون بده . میخواستم پیاده برم برای همین زود تر راه افتادم . تا حالا انقدر برای یه پیاده روی ذوق نداشتم . کوچه های بامزه . هوای خنک و آدمای جدید . اطراف کوچه سبز و پر از درخت ... آهنگ پرتغال من از مرجان فرسادو پلی کردم و به محل برگذاری همایش رسیدم. من زود راه افتاده بودم ولی بازم کلی آدم قبل از من اونجا بودن ! خیلی به معنای واقعی ! پذیرش بچه ها شروع شد و من خیلی به خودم افتخار میکردم که برای یاد گرفتن چیزای جدید اومدم یه شهر دیگه ! داخل سالن همه طراحیا مینیمال بودن و این خیلی فضا رو ساده و شیک کرده بود . همه برای قهوه مجانی صف کشیده بودن و شت بوش دیوانه کننده بود ! اما من بخاطر مشکل معدم نمیتونستم بخورم . انتهای سالن نون و پنیر و سبزی سرو میشد که بهترین قسمتش بود . یاد دوران مدرسم افتادم که مامان برام لقمه میگرفت و میزاشت تو کیفم . و البته شیرینیای خوش طعم و لذیذی که وسط سالن سرو میشدن و عالی بودن . وارد سالن a که شدم یاد ویدیو های سخنرانی های ted talks افتادم و از این طراحی شیک ذوق زده شدم . هر چند صندلیا و صدای سخنرانی ها میتونست بهتر باشه :)) در کل خود منطقه انزلی هم جای شیک . مدرن و تمیزیه و البته میشه گفت مدرن و مینمالیسته . و این حس سادگی و مدرن بودن چیزی بود که خیلی حس میشد و دوسش داشتم .

اما به جز این همه حس خوب فایده این ماجرا چی بود ؟

سالن اصلی رویداد
سالن اصلی رویداد
  • 1 - مهم ترین اتفاقی که افتاد این بود که به خودم و اومدم گفتم ! شت . من الان بین 2000 تا فریلنسرم ! این حس جمعی باعث شد همه مشکلات فریلنسینگو فراموش کنم و به این سبک زندگیم افتخار کنم و بگم که آآره من یه فریلنسرم . پس یجورایی فریلند به من بعنوان فریلنسر حس موجودیت و رسمیت داد .
  • 2 - من تقریبا دو ساله که فریلنس هستم و پیشرفتای خوبی داشتم . اما همیشه مثل یه قلعه و دژ دور افتاده کار میکردم و ارتباط برقرار نمیکردم چون فکر میکردم ایده آل نیستم و اصلا آدما همشون بدن و بالاخره به من آسیب میزنن. اما حالا میدونم که چقدر داشتن ارتباط و رابطه مهمه و میتونه بقای کاری و شخصی منو تضمین کنه و درک میکنم که تنهایی میتونه بهم آسیب بزنه .
  • 3 - با تیپای شخصیتی مختلف آشنا شدم و متوجه شدم که نباید خودم یا دیگرانو بخاطر چیزی که هستم و هستن قضاوت کنم . فقط باید بدونم چطور با خودم و بقیه کنار بیام و باخودم و دیگران ارتباط برقرار کنم .
  • 4 - یاد گرفتم که امنیت شغلی من دست هیچ سازمان و نهاد و کارفرمایی نیست ! بلکه فقط و فقط دست خودمه . این که بتونم خوش قول باشم و سر وقت کارا رو برسونم و البته با کیفیت کار کنم ! و هر روز مهارتای جدیدی رو در شرکت ( برند ) وفا باقری استخدام کنم .
  • 5 - یاد گرفتم هیچ افتخاری نداره که استوری کنم : الان دقیقا دوروزه سر کارم و غذا نخوردم ! یا شت چند روزه نخوابیدم و فک کنم که وای چقد خفنم ها ها ها ...! داشتن سبک زندگی سالم خیلی مهمه و تاثیراتشو توی سنای بالا تر نشون میده .
  • 6 - یاد گرفتم که چطور برای محصول و محتوام بازاریابی مجازی کنم و با اهمیت داشتن سبک توی داستان گویی و فعالیت در توییتر آشنا شدم و اتفاقا حساب کاربریمو هم راه انداختم . اینجا میتونی دنبالم کنی :)
  • 7 - با کلی آدم حسابی ملاقات کردم که باعث شدن با انگیزه تر بشم و بخوام بیشتر پیشرفت کنم . آدمایی که شخصیتشون ساخته شده و اعتماد بنفس زیادی دارن و رو به جلو هستن .
  • 8 - متوجه شدم که فریلنسینگ یک سبک زندگیه ! و اصلا هم سبک زندگی آسونی نیست .فقط کسانی میتونن از پسش بر بیان که رویاهاشون براشون مهمه و زندگی پر از تجربه و هیجانی رو میخوان ! کسایی که هر روز بدنبال تجربه های جدید وتازه ان و میخوان با کیفیت زندگی کنن .
  • 9 - پادکست فارسی رو میشناختم تا حدی که خودمم پادکست تولید میکنم . برنامه صوتی من به اسم کلاس معجون سازی پارک ساعی هر هفته ساعت 7 شب از برنامه پارک ساعی رادیو ایران پخش میشه . اما تو فریلند خیلی بیشتر یاد گرفتم و اهمیت کاری که میکنم برام روشن شد .
من در استودیو برنامه پارک ساعی - رادیو ایران
من در استودیو برنامه پارک ساعی - رادیو ایران

پس در کل برای من تجربه مثبت و مفیدی بود و ممنونم از ویرگول که باعث شد با فریلند آشنا بشم . ولی چیزی که یکم ناراحتم کرد این بود که هیچکدوم از بچه های گوینده و دوبلور اونجا حضور نداشتن . کاش کسی یا جایی پشت ما در بیاد و در برابر پیشکسوتا ازمون حمایت کنه و بهمون اعتماد بنفس ابراز وجود رو بده . کاش وقتی که پیشکسوت ها به سمت ما تنفر رو شلیک میکنن و نفرینمون میکنن افرادی باشن که بهمون اعتماد بنفس بدن و راهنماییمون کنن . خیلی خوب میشه اگه فریلند سال آینده روی افراد گوینده فریلنس هم کار کنه و به سمت این رویداد جذبشون کنه . (قلب)

فریلندویرگولوفاباقریگویندهسفرنامه
عاشق رسانه و تئاتر و آشپزی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید