برخی دوستان دلسوز و اندیشمند از یادداشتهای انتقادی اخیرم نسبت به کارگروهها و ... (بهویژه یادداشت «از قرارگاه بازی تا کارگروه بازی») راضی نبودند و گفتگوهایی داشتیم. بهتر دیدم چند نکته را به اختصار توضیح دهم.
۱. به دکتر پزشکیان رأی دادم و در حدّ وسع سعی کردم سایرین را نیز متقاعد کنم که به او رأی بدهند؛ نقدهایم به کارگروهها و ... به این معنا نیست که نظرم تغییر کرده باشد و از رأی خود پشیمان شده باشم.
۲. کسانی که مرا میشناسند، میدانند در شرایط و موقعیتی هستم که انتظار میرود با روی کار آمدن دولت جدید، برای خودم شغلی دستوپا کنم؛ نیازی به چاپلوسی نیست، کافیست برخی نقدهایی را که به ذهنم میرسد مطرح نکنم، امّا اگر اهل چنین مصلحتاندیشی شخصیای بودم، در همان دولت قبل سرم بیکلاه نمیماند!
۳. پیش از برگزاری انتخابات گفتم: «اعتراف میکنم در دورههای پیشین وقتی جناح مورد حمایت من دولت را در دست میگرفت، به دفاع یکجانبه از آنان میپرداختم؛ بهجای نقد خطاهایشان سعی میکردم آنها را توجیه کنم یا با بزرگنمایی خطاهای مشابه جناح مقابل، کماهمّیت جلوه دهم. اکنون امّا درصورت پیروزی دکتر پزشکیان ذرّهبین بهدست میگیرم و به نقد کوچترین خطاهایش خواهم پرداخت. حتّی اگر خطایی یکسان را از جناب دولت دکتر پزشکیان و عیناً از جانب جناح مقابل ببینم، خطای دولت مورد حمایتم را زودتر و بیشتر نقد خواهم کرد. به شما خوانندگان گرامی نیز پیشنهاد میکنم همین رویکرد را درپیش بگیرید» [۱].
همچنان این رویکرد را رویکرد صحیحی میدانم و پای حرفم هستم.
۴. گلایهمند شدنم از روند کارگروهها و ... ناشی از آن نیست که به آنها دعوت نشده باشم؛ اتّفاقاً برای عضویت در ۳ کارگروه استانی دعوت شدم، امّا دیدگاه انتقادیام را صادقانه مطرح کردم. البته متوجه هستم که احتمالا یکی از دلایل دعوتشدنم این بوده که میدانستند در دولت قبل خیلی مورد اجحاف قرار گرفتم و شاید میخواستهاند کمکی کرده باشند که بیشتر دیده شوم باشد که در دولت جدید شغلی نصیبم شود.
۵. کارگروهها را باید به دو دستۀ کلّی تقسیم کرد. یکی کارگروههای مرکزی که ذیل شورای راهبری اجرای سیاستهای دولت چهاردهم تشکیل شدهاند و وظایف مشخصی (پیشنهاد وزیران) دارند و دیگری، کارگروههایی که در سطح استانها بهشکل خودجوش ایجاد شدهاند. مشکل اصلیام با کارگروههای استانی است. البته به شورای راهبری و کارگروههای مرکزی هم نقدهایی دارم امّا آنقدر جدّی نیست و شاید اگر کارگروههای استانی نبودند، منتظر میماندم ببینم نتیجۀ کارگروههای مرکزی چه میشود.
شورای راهبری و کارگروههای مرکزی میتوانند از لحاظ روند مشارکتی و شفاف انتخاب/پیشنهاد وزیر، گام رو بهجلویی محسوب شوند امّا ...
اوّلاً، من و امثال من بعد از کلنجاررفتن فراوان با خود و به امید تغییرات و اصلاحاتی به دکتر پزشکیان رأی دادیم، شکلگیری کارگروههایی برای پیشنهاد وزیر هر چند بهخودیخود گام مثبتی است، امّا خیلی کمتر از انتظاراتم و تغییرات و اصلاحاتی است که به نظرم، در همین مدّت میشد اعمال کرد. به نظرم، اتّفاقاً دورۀ زمانی پیروزی در انتخابات تا استقرار دولت جدید (گرفتارشدنش در امور روزمرۀ اداری) فرصتی طلایی بود که از آن استفاده نشد. پیشنهادهایم (تغییرات مثبتی که بهنظرم میشد اعمال کرد) را در یادداشتهای دیگری توضیح دادهام. شاید اگر این قدر در مورد شورای راهبری و کارگروههای مرکزی تبلیغ و دستاوردسازی نمیشد، به صرافت نقدکردنشان نمیافتادم.
ثانیاً، تا جایی که میفهمم، اولویت با تدوین سازوکارهایی است برای «شفافیت، نظارت، پاسخگویی و مشارکت». با وجود چنین سازوکارهایی، حتّی مدیران متوسط هم عملکرد قابل قبولی خواهند داشت و در نبود این سازوکارها، بهترین مدیران نیز، آگاهانه یا ناآگاهانه، به فساد، بیاثری، جلسهبازی، روزمرّگی، گزارشدهی، دستاوردسازی و ... دچار خواهند شد.
در طول تاریخ و لااقل از زمان انقلاب تاکنون، عمدۀ دغدغهمان این بوده است که مدیران و آدمهای خوب و توانمند را جایگزین مدیران و آدمهای بد و ضعیف کنیم، امّا حتِّی در مواقعی هم که در تشخیص مدیران خوب و توانمند موفق عمل کردهایم، این مدیران خوب و توانمند یا فاسد شدهاند یا در باتلاق سازوکارهای ناکارآمد گیر افتاده و چندان نتوانستهاند تأثیرگذار باشند.
ثالثاْ، آیا بعد از مشخصشدن وزیران از طریق این سازوکار، قرار است برای انتخاب معاونانشان، رؤسای سازمانی در استانها، مدیرکلها و غیره نیز از چنین سازوکاری استفاده شود؟!
بههمان اندازهای که رئیسجمهور امور را از طریق وزیرانش پیش میبرد، وزیران نیز از طریق معاونان و مدیران سطوح پایینتر این کار را میکنند. اگر دنبال کوتاهکردن دست مافیا برای اثرگذاری روی انتخاب وزیران هستیم و اگر از طریق کارگروههای مرکزی به این هدف نائل شویم، صرفاً نقطۀ تمرکز مافیا و شبکههای رانت و پارتی را به سطوح پایینتر مدیریتی (معاونان وزیر، رؤسای سازمان، مدیرکلها و ...) سوق دادهایم!
به بیان دیگر، بههمان اندازهای که وزیران رابطهمدار میتوانند دولت دکتر پزشکیان را به فساد و ناکارآمدی بکشانند، معاونان و مدیرکلهای رابطهمدار نیز میتوانند وزارتخانههایی با وزیران سالم و ضابطهمدار را به فساد و ناکارآمدی دچار کنند.
اگر میخواهیم به وزیران (و سطوح پایینتر مدیریتی) برای انتخاب مدیران زیردستشان اعتماد کنیم، چرا این کار را در مورد شخص رئیسجمهور انجام ندهیم؟!
رابعاْ، مگر مجموعۀ دولت چقدر اختیارات دارد و مگر شورای راهبری و کارگروهایش میتوانند «از نو، عالمی دیگر و آدمی دیگر بسازند»؟! یا مگر میتوانند وزیرانی از مریخ در دسترس جامعه قرار دهند که بدون شورای راهبری و ... امکانش نبود؟! مگر جز این است که بههرحال، وزیران دولت جدید از میان همین داشتههای موجود در گوشهوکنار دستگاه اداری و مدیریتی ما برگزیده خواهند شد و در همین دستگاه اداری دستوپاگیر، غیرشفاف، غیرپاسخگو، بینظارت و غیرمشارکتی کار خواهند کرد؟!
خامساً، در انتخابات اخیر بالاخره عموم (شامل حامیان رئیسجمهور منتخب) به این نتیجه رسیدند که نباید از نامزد مورد نظرشان انتظار معجزه ایجاد کنند خوشبختانه این مهم در تبلیغات مربوط در مجموع رعایت شد؛ چرا با این همه تشکیلات، سروصدا و تبلیغات در مورد فرایند جدید و خلّاقانۀ انتخاب (یا در واقع پیشنهاد) وزیران، همان انتظار غلط، غیرواقعی و مشکلساز را این بار با تمرکز روی شورای راهبری، کارگروهها یا خود وزیران ایجاد کنیم؟! به بیان دیگر، گویی انتظارسازی برای معجزه به قوّت خود باقی است و فقط نقطۀ تمرکز آن است که تغییر کرده است!
نهایتاً، نقد اصلیام نسبت به شورای راهبری و کارگروههای مرکزی نه به خود این اقدام خلّاقانه بلکه به اقدامات زیادی بود که انجام نگرفت و به جای آنها روی این کار خاص تبلیغات و دستاوردسازی شد (بهعنوان جایگزین کارهایی که انجام نگرفتند معرّفی شد)؛ جوانۀ امید و اعتماد شکنندهای که به زحمت در بخشی از جامعه ایجاد شد، به حال خود رها گردید با اینکه به نظرم، پیش از تحلیف و استقرار دولت جدید نیز میشد آن را تقویت و جهتدهی کرد، بهویژه با استفاده از جوانههای ارزشمند دیگری که طی دهههای گذشته در جامعه ایجاد شده و با زحمت فراوان رشد کردهاند (تشکّلهای علمی-مدنی مستقل یا حتّی نیمهمستقل، سایت کارزار و ...).
اوّل، این کارگروهها بهصورت خودجوش (بدون حُکم یا حتّی توصیۀ مرکز) ایجاد شدهاند.
دوّم، اهداف و وظایفشان مشخص نیست. از هر سه بزرگواری که مرا برای عضویت در یکی از کارگروههای استانی دعوت کردند در این باره سئوال کردم، پاسخ مشخصی نداشتند و صرفاً امیدوار بودند شاید بتوان گام مثبتی برداشت.
سوّم، اگر قرار است روی حیطههای مختلف مطالعه کنند و توصیههایی نخبگانی ارائه دهند، چرا این کار به نهادهای تخصصی موجود (انجمنهای علمی، مراکز پژوهشی، دانشگاهها و ...) سپرده نشود؟! [۲].
چهارم، این کارگروهها به عامل شکاف، رقابت، تعارض، ستیز، چنددستگی و بروز خودخواهی، ریاست طلبی و ... تبدیل شدهاند، اتّفاقی که از قبل هم معلوم بود میافتد.
با برخی دوستان و بزرگواران فعال در ستادها و کارگروهها گفتگوهایی داشتیم، نه من ذرّهای نسبت به آنها این دید را دارم که دنبال منفعت شخصی یا حتّی رئیسبازی و دیدهشدن هستند و نه آنها نسبت به من (لااقل تا جایی که میدانم)؛ بحث صرفاً بر سر «اختلاف دیدگاه» است. همواره تأکید داشتهام و دارم که «ممکن است دیدگاههایم اشتباه باشند».
نقدهای دوستان به مطالب اخیر مرا میتوان ذیل چند عنوان گنجاند:
۱. عرصۀ تئوری و نظر با عرصۀ عمل فاصله دارد؛ حرفهای تو فقط در ساحت نظر درست است، با عالم واقعیت تناسبی ندارد.
۲. کسانی که در ستادهای استانی تلاش کردند، انرژی، انگیزه و انتظاراتی داشتند که نمیشد رهاشان کرد، باید فضایی ایجاد میکردیم که لااقل بتوانند حرف بزنند و نظر بدهند.
۳. نهادهای علمی-مدنی که روی آنها تأکید داری (دانشگاهها، مراکز پژوهشی، انجمنهای علمی، سازمانهای مردم نهاد و ...) آن چیزی که انتظار میرود باشند نیستند؛ برای ارائۀ توصیه و کمک به بهبود شرایط ظرفیتی ندارند، با کف جامعه بیارتباطند و نسبت به آن شناختی ندارند.
۴. نهادهای میانجی (انجمنهای علمی و ...) هیچ اختیار و آزادی عملی ندارند؛ شاهدش پلمپ اخیر ساختمان انجمن جامعهشناسی.
۵. اتّفاقاً کیستی مدیران خیلی مهم و تأثیرگذار است.
نسبت به نکات بالا پاسخهایی داشتم و دادم که در اینجا مجال طرحشان نیست؛ در سایر یادداشتهایم توضیح دادهام.
علاوه بر گفتگوهای دوستانه و مبتنی بر اعتماد متقابل، در فضای مجازی با دو نوع نقد دیگر (اعم از موافقت یا مخالفت) هم مواجه شدم که به نظرم، خوب است دربارۀ آنها نکات مختصری بازگو کنم.
برخی قائلان به «امتناع اصلاح» از نقدهایم به ستادها، کارگروهها و ... برداشت کرده بودند که گفتهام «رأی دادن بیفایده بود، هیچ اصلاحی و هیچ تعاملی با حکومت امکانپذیر نیست و لذا تنهاراه پیش رو انقلاب است». اتّفاقاً به این علّت دلم میسوزد و فریاد میزنم که فکر میکنم خیلی کارهای بهتری میشد و میشود انجام داد.
برخی سخن مرا در قالب و چارچوب مبنای نظری متفاوتشان نسبت به مسئلۀ ایران و راهحل کلّی آن فهم کرده بودند. در حالی که نظر هر کسی دربارۀ یک مصداق مشخص را باید در چارچوب مبنای نظری خودش فهمید و اگر در مبناها اختلاف دیدگاه هست، نقطۀ بحث و گفتگو باید همان مبناهای متفاوت باشد. این مسئله را در یادداشت دیگری توضیح دادهام [۲].
عجیبترین و نگرانکنندهترین بازخوردها، مواردی بود که مرا به صبوری توصیه میکردند. معنای حرف این دوستان (احتمالا بدون اینکه خودشان متوجه باشند) این است که «عقل و تفکر انتقادی خودت را کنار بگذار؛ در دکتر پزشکیان ذوب و مرید چشموگوش بستۀ نزدیکان و اطرافیانش شو»!
همچنین، دعوت به صبوری در جایی معنا دارد که در مورد «صحیح بودن جهتگیری» توافق داشته باشیم؛ وقتی من نوعی به نظرم میآید راهی که در پیش گرفتهایم به ترکستان است، توصیه به صبر هیچ موضوعیتی ندارد. در اینجا، آن کسانی که معتقدند مسیر درست است باید صبورانه به نقدها پاسخ بدهند.
البته، شاید کارهایی که در همین مدّت شده (کارگروههایی برای انتخاب مشارکتی و شفاف وزیران و ...) بهترین اقداماتی باشد که رئیسجمهوری منتخب تا کنون در ایران انجام داده باشد، قبول؛ حرف من این است که این کارها نه از حیث مقایسه با عمق بحرانها و بیماریهای جامعه (یأس، ناامیدی، بیاعتمادی، فساد سیستمی و ...) قابل قبول است و نه از حیث مقایسه با امکانهای موجود.
به امید فردایی بهتر
به امید ایرانی آباد
[۱] برای بعد از انتخابات؛ برای ایران
[۲] نهادهای میانجی؛ موجشکنهای جامعه
[۳] شرکت در انتخابات؛ آخه چرا؟!
سایر یادداشتهایم را میتوانید از طریق پیوندهای زیر ببینید:
صفحهام در اینستاگرام (فعّال نیست)
صفحهام در ریسرچگیت (مقالههای علمی)