این روزها میان تحریمکنندگان انتخابات و رأیدهندگان به پزشکیان بحث بالا گرفته است.
خودم به عنوان عضوی از گروه دوّم، بارها در مقابل چنین پرسشهایی قرار میگیرم:
بسیاری از اختلافها دربارۀ هر موضوعی، به اختلاف در مبانی مربوط میشود و طرفین بحث با گفتگوی مستقیم دربارۀ آن موضوع خاص (بدون توجه به اختلافات احتمالی در مبانی) حتّی از دیدگاه همدیگر سر در نمیآورند (چه برسد که بتوانند روی نظر هم تأثیر بگذارند).
وقتی میخواهیم دربارۀ موضوعی مانند «تحریم انتخابات یا رأیدادن به شخصی مانند دکتر پزشکیان» گفتگو کنیم، باید:
۱. از دیدگاه مبنایی یکدیگر دربارۀ چگونگی بهبود اوضاع جوامعی مثل ما (درحالتوسعه، جهان سوّم یا ...) مطّلع باشیم.
۲. متوجه باشیم که بدیهی است تصمیم طرف مقابل درچارچوب مبنای ما اشتباه و چهبسا احمقانه به نظر برسد؛ باید تصمیم او را در چارچوب مبنای نظری خودش فهم کنیم.
۳. اگر در مبناها اختلاف اساسی داریم، نقطۀ محوری بحث باید همان مبناها باشد.
نگارنده راه کلّی بهبود اوضاع جوامعی مثل ما را همان مسیری میدانم که عجماغلو و رابینسون «دالان باریک آزادی» نام نهادهاند (در کتابی با همین نام) [۱].
بهطور مختصر، این دالان راهی است که در آن، توانمندی جامعه و قدرت حکومت بهصورت متعادل و توأمان افزایش پیدا میکنند؛ حکومت بتواند نظم و امنیت را برقرار سازد و جامعه نیز بتواند صاحبان قدرت را از هر نوع سوءاستفاده از قدرت برحذر دارد؛ مسیری بلندمدّت که حرکت در آن آهستهپیوسته صورت میگیرد.
بهبیان دیگر، پیششرط اصلیِ تحقق اوضاع مطلوب، این است که نسبت، ارتباط و تعامل مناسب میان «جامعه» و «حکومت» برقرار شود؛ این هدف، از طریق حذف قدرتمندانِ سوءاستفادهکننده از قدرت و جایگزین کردن آنها با قدرتمندانی که فکر میکنیم از قدرت سوءاستفاده نمیکنند و تکرار این آزمونوخطا در طول تاریخ حاصل نمیشود، بلکه از همان ابتدا باید کنشگری و مطالبات خود را در جهت برقراری ارتباط مناسب میان جامعه و حکومت (توانمندی توأمان هر دو) تنظیم و بهمرور، نیاز به انقلاب را برای همیشه برطرف کنیم.
در عین ضرورت و فایدهمندی هر دو، هم آن نوعی از قدرتافزایی حکومت که در ازای تضعیف جامعه (مردم و سازمانهای مدنی) باشد و هم آن نوعی از قدرتگرفتن جامعه که در ازای تضعیف حکومت باشد، هر دو کشور را از «دالان باریک» خارج و دچار چرخههای نحس تکرارشونده میکنند (مانند چرخۀ «استبداد-هرجومرج-استبدادی دیگر» که دکتر همایون کاتوزیان مطرح میکند).
دکتر مقصود فراستخواه این دو دیدگاه مبنایی متفاوت را در قالب عبارتهای «تغییر برای توسعه» یا «توسعه برای تغییر» صورتبندی کرده است [۲].
«تغییر برای توسعه» یعنی اوّل نظام سیاسی تغییر کند تا حرکت بهسوی توسعه امکانپذیر شود و «توسعه برای تغییر» یعنی اوّل در چارچوب نظام سیاسیِ معیوب، بهبودهای اقتصادی-اجتماعیِ ممکن پیگیری شود تا در نتیجۀ آنها، امکان اصلاحات سیاسی نیز در آینده فراهم آید.
البته قائل بودن به «راه باریک آزادی» و «توسعه برای تغییر» لزوماً «مشارکت در انتخابات» را نتیجه نمیدهد؛ امّا بحث با کسی که در چنین چارچوبی (یا هر چارچوب دیگری) میاندیشد، بدون توجه به مبنای نظریاش بیفایده است.
ایکاش فضای نزدیک انتخابات باعث شود لااقل در کنار بحثهای سطحی که طرفین میخواهند خیلی سریع تصمیم همدیگر را عوض کنند، گفتگوهای مبنایی دربارۀ «چگونگی بهبود اوضاع جوامع نابهسامان» نیز مورد توجه قرار گیرد و رونق یابد.
بهشخصه، دیدگاه مبنایی خودم را دربارۀ این مهم در یادداشتهای متعدّدی توضیح دادهام که علاقهمندان میتوانند مطالعه کنند و باکمال میل از نقدهای احتمالی استقبال میکنم:
جامعۀ تودهوار؛ پروانه شو پروانه شو!
مستبدستیزیِ استبدادزا! (۱، ۲ و ۳)
چگونه در مسیر توسعه گام برداریم؟
جامعۀ مدنی؛ نقطۀ شروع یا خط پایان؟!
انقلاب یا اصلاح؛ مقایسۀ «مطلوبیت» و «امکانپذیری»
رفراندوم؛ «راهحل» یا «دموکراسیِ استبدادی»؟!
همان الگوی همیشگی!
[۱] برای آشنایی بیشتر با «راه باریک آزادی» پیشنهاد میکنم ویدئوی اکوایران را باعنوان «بیراهۀ وسیع بردگی» (۲۵ دقیقه) ببینید.
[۲] «تغییر برای توسعه» یا «توسعه برای تغییر»
سایر یادداشتهایم را میتوانید از طریق لینکهای زیر ببینید: