.

... اما دیشب خوابِ ضربِ دکارتی را دیدم، خوابِ #دکارت را نه، خوابِ ضربکردن را هم نه، دقیقاً خوابِ ضربِ دکارتی را. من در تو ضرب میشدم، تو در من و حاصل، دو عالم درد و رنج و مصیبت میشد. درد در تمام تنم میجوشید و جاری میشد، گفتم آقای #مولانا پس این درمانِ ما چه شد؟ تمام تنم پر از جای گلوله بود و باد از تنم میگذشت، آقای #شمس پس این نور ما چه شد؟
دیشب خوابِ ضرب دکارتی را دیدم، خواب دکارت را نه، خواب ضرب کردن را هم نه، دقیقاً خوابِ ضربِ دکارتی را، من در تو ضرب میشدم، تو در من، دستِ من در دستِ تو ضرب میشد، دست در دست، پایِ من در پایِ تو ضرب میشد، پا به پا، گوشهایم در گوشهایت، گوش به گوش، چشمهایم در چشمهایت، چشم در چشم، تنم در تنت، آغوش در آغوش.
گفتم خدا را چه دیدی شاید وقتی مُردیم، یک ضرب، شدیم پدر و مادر ضربهای این چنینی. البته اول باید مُرد.
غم ضرب میشد در چشمهایِ تو، خفقان ضرب میشد در دهانِ من، عشق ضرب میشد در تنِ تو، تنهایی ضرب میشد در تنِ من، فاصله ضرب میشد در نگاه تو، سکوت ضرب میشد در نگاهِ من.
سیاست ضرب میشد در فکر تو، جدایی ضرب میشد در خیال من، آفتاب ضرب میشد در حضور تو، سیاهی ضرب میشد در وجودِ من، مرگ ضرب میشد در جان تو، زندگی ضرب میشد در جان من.
گفتم کجا را اشتباه رفتیم؟ یک دقیقه بمان، یک دقیقه نَمیر، بیا یک کاریش میکنیم، صبر کن. شروع ضرب میشد در امیدِ تو، پایان در امیدِ من...
.
#وحید_رضایی