آی! امان از دل شکسته! دل شکسته در رواندرمانی یک سندروم به حساب می آید، دردی که درمانش به گمانم فقط گذر زمان است. نه اشتباه گفتم، دل شکسته اصلا هیچ درمانی ندارد.زمان هم که بگذرد باز جای زخمش برای همیشه میماند، زخمی عمیق و خوب نشو. اصلا انگار گاهی آدم خودش هم نمیخواهد جای زخمش خوب شود. انگار دوست دارد در خاطره ها سرگردان باشد و هر روز زخمش را لیس بزند و یادش بماند که این زخم برای چیست.
دل آدمی خیلی بزرگ است، گاهی به این فکر میکنم با این همه درد و رنجی که محکوم به تحملش هستم، چطور باز هم زنده ام. اصلا آدمی هفتاد تا جان دارد، هرچه بلا بر سرش می آید، هرچه دلش میشکند، هرچه از درون خرد میشود. جان تحمل دردش هم بیشتر میشود.
زندگی انگار همین است، پر از زخم و زخمهایی که هر روز به آن اضافه میشود. سندروم دل شکسته هیچ درمانی ندارد، فقط با گذشت زمان زخمش کهنه تر میشود و هیچ خوب شدنی هم در آن نیست.
آخ امان از دل شکسته، زودتر پیرت میکند ولی نمیکشدت، نمیکشدت که درد بکشی که همیشه دردش با تو باشد. تا ذره ذره آبت کند و تو فقط تحمل کنی، خاطره سازی کنی و حسرت بخوری.