کتاب محدودیت صفر جو ویتالی، از روشی میگوید که در ابتدا بسیار سحرآمیز و شاید هم افسانهای به نظر برسد. من به عنوان مترجم کتاب محدودیت صفر و کسی که با معجزه این کتاب، به آگاهیهای عمیقتری رسید، به دنیای روانشناسی هدایت شد و در حال کسب دانش تخصصی تر است، این بار میخواهم محدودیت صفر را با عینک روانشناسانه بررسی کنم. اشتیاق زیادی دارم تا بررسی کتاب محدودیت صفر از منظر روانشناختی را به گوش همه برسانم. و اول از همه، از تو شروع میکنم. با خواندن این مقاله، متوجه میشوی که کتاب محدودیت صفر فقط یک کتاب برای سرگرمی نیست بلکه چیزی فراتر از آن است. پس خواهش میکنم حواست را به من بده.
در روزهایی نه چندان دور، در یکی از کلاسهای درس، وقتی در حال گوش دادن به توضیحات جانانه استادی برجسته درباره روانکاوی فروید بودم، ناگهان چراغی در ذهنم روشن شد. هر چه کلاس درس جلوتر رفت، درک من عمیقتر شد. اما نه از آنچه میشنیدم بلکه از آنچه میدانستم.
در حقیقت، کلاس درس نظریههای مشاوره و رواندرمانیِ آن روز مرا به درک بسیار متفاوت و پیشرفتهتری از کتابی رساند که مسبب اصلی ورود من به همان کلاس درس شده بود. از ترجمه کتاب عزیزم محدودیت صفر حرف میزنم، کتابی که در میانه روزهایی پر از سردرگمی و احساس ناامنی درونی، پناهگاه من بود.
اگر دوست داشتی داستان من و محدودیت صفر را بدانی، مقاله رمزگشایی کتاب مرموز محدودیت صفر را بخوان.
به نظر من، خوانندگان کتاب محدودیت صفر چند دسته هستند. دسته موافق و دسته مخالف. دسته موافق یعنی آنهایی که از اسرارآمیز بودن کتاب حظ کردند و به هواداران آن تبدیل شدند و دسته مخالف یعنی کسانی که این کتاب را از بیخ و بن خرافات و مضحک تلقی کردند. من از همینجا برای دسته دوم بهترینها را میطلبم.
اما در مورد دسته اول. میتوانم بگویم این دسته خود به چند گروه تقسیم میشود. گروه اول، کسانی هستند که کتاب را یکبار خواندند، شگفتزده هم شدند، مدتی هم در حال و هوای رمزآلود آن بودند اما خیلی زود آن را به دست فراموشی سپردند.
گروه دوم، کسانی هستند که این کتاب را بیش از یکبار خواندند اما به درک عمیقی از کتاب نرسیدند و در سطح آن باقی ماندند.
گروه سوم، کسانی هستند که محدودیت صفر را درک کردند، آن را به عنوان آموختهای تازه وارد زندگی خود کردند. این گروه سعی میکنند از آگاهی جدید خود برای تغییر اوضاع بیرون استفاده کنند و در پی معجزههای بیرونی هستند.
و گروه چهارم، کسانی هستند که آن را هضم کردند، به اعماق آن سفر کردند و از همان اعماق، اوج گرفتند. این گروه، معجزات درونی را تجربه کردند. گروه چهارم، خوانندگان خاص کتاب محدودیت صفر هستند. اگر جز این دسته هستی، حقیقتاً باید به خودت ببالی چون به مرحله بالاتری از وجود دست یافتی.
کتاب محدودیت صفر از نگاه یک خواننده معمولی اینگونه است که روش باستانی بومیان هاوایی یعنی هواُپونوپونو را معرفی میکند. روشی که بومیان هاوایی، طی مراحلی، از آن برای پاکسازی خاطرات گذشته و ناخالصیهای درون و حل مشکلات استفاده میکنند.
اما من، به عنوان خواننده خاص کتاب محدودیت صفر، معرفی دیگری برایت دارم. هواوپونوپونو فقط یک روش پاکسازی بومی نیست که به چند دستورالعمل ساده و استفاده از چند ذکر آرامشبخش خلاصه شود. هواپونوپونو، مفاهیم قویتر و قدرت سازندهتری دارد.
چیزی که من در خلال یادگیری نظریههای رواندرمانی فهمیدم این بود که مفاهیم هواوپونوپونو با نظریههای روانشناختی نظریهپردازان و فیلسوفان بزرگ و تأثیرگذار دنیا سازگار است.
کاش میتوانستم هیجانم را برایت شرح بدهم، منظورم همان هیجانی است که در کلاس درس نظریهها، به دنبال فهم ارتباط بین هواپونوپونو و روانشناسی وجودم را گرفته بود. از آن لحظههای ناب و شیرین و لذتبخشی بود که در حافظه روحت حک میشود.
چندین ماه از اولین چراغی که در ذهنم روشن شد میگذرد. بعد از آن، بیشتر به مفاهیم کتاب محدودیت صفر فکر کردم، تحلیل کردم و تطبیق دادم. و حالا اینجا هستم تا نتیجه را رسماً برای تو هم افشا کنم.
اما قبل از اینکه تو را هم در کشف جدیدم درباره انطباق فلسفه هواوپونوپونو و رویکردهای روانشناختی سهیم کنم، مختصراً برایت تعریف میکنم که این روش پاکسازی اولین بار از کجا سر درآورد و چطور از منطقه هاوایی نشت پیدا کرد.
توصیه میکنم ابتدا مقاله هواپونوپونو چیست؟ مفید و مختصر + بدون حاشیه را بخوانی تا با سیر تا پیاز این روش هم آشنا شوی.
جو ویتالی در کتاب در وضعیت صفر (جلد دوم کتاب محدودیت صفر) گفت «هواوپونوپونو بیشتر از صد سال قدمت دارد اما زمان آغازش مشخص نیست. البته گفته میشود كه اصالت اين روش به جزاير پلينزي (در جنوب اقیانوس آرام که در سال ۱۹۷۸ تحت مالکیت فرانسه درآمد) برمیگردد».
در کتاب هواپونوپونو و منظومههای خانواده اثر اولریش امیل دوپرِ (که در سال ۱۳۹۸ آن را ترجمه کردم) آمده است که اولین سوابق نوشتاری از هواوپونوپونو در کتاب دانشمند اهل هاوایی، ماری کاوینا پوکویی (۱۸۹۵-۱۹۸۶) پیدا شد. پوکویی که تحت تربیت مادربزرگ خود به تمام آیین و سنن هاوایی اشراف داشت، در دهه ۱۹۳۰، شروع به نوشتن درباره فرهنگ اهالی هاوایی کرد. در این نوشتهها، هواوپونوپونو (باستانی) به عنوان یک درمان چهار مرحلهای برای رفع اختلافات خانوادگی به غرب معرفی شد. پوکویی درباره روش آبا و اجدادی خود در سازمان ملل هم سخنرانی داشت اما نتوانستم تاریخ دقیقی از این سخنرانی پیدا کنم.
به گفته امیل دوپرِ، این روش زمان بسیار خوبی به دنیای غرب معرفی شد، یعنی درست زمانیکه جامعه آمریکایی پس از جنگ جهانی دوم در حال پیشرفت بود و رواندرمانی فردنگر و مراجع محور که در آن روزها (دهه ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰) مطرح بودند، با این روش خانوادهدرمانی جدید سازگاری داشتند. زمانی که داشتم کتاب هواپونوپونو و منظومههای خانواده را ترجمه میکردم، چون دانش تخصصی نداشتم، هیچ توجهی به خانوادهدرمانی بودن این روش پاکسازی نکردم. و حالا بعد از پنج سال به درک آن نائل شدم ؛)
علاوه بر ماری پوکویی، مورنا سیمئونا (۱۹۱۳-۱۹۹۲) در معرفی هواوپونوپونو نقش به سزایی داشت. او در سال ۱۹۸۲، درباره روش هواوپونوپونو در سازمان ملل سخنرانی کرد. چهارده کشور اروپایی و آسیایی نیز میزبان سخنرانی مورنا درباره روش شفابخش بومی اما بروز شده اهالی هاوایی بودند. خب در سطرهای بعدی، توجهت را به خلاصهای از نسخه مدرن هواپونوپونو جلب میکنم.
در نسخه مدرن هواپونوپونو، بر خلاف نسخه سنتی که عملکرد مشارکتی و گروهی داشت، همه چیز به صورت انفرادی انجام میشود. در هواوپونوپونوی بروز شده مورنا، فقط با خودمان طرف هستیم و به حساب خودمان رسیدگی میکنیم. وقتی از موقعیتی ناراحت هستیم، به درونمان مراجعه میکنیم، درد را حس میکنیم و به روح الهی متوسل میشویم تا برنامههای درونی (داده یا همان فكر و باور) را که باعث ایجاد آن موقعیت شده است پاک کنیم. در این نسخه، به پاکسازی ادامه میدهیم تا به رهایی از ناخالصیها، وضعیت صفر یا آرامش درونی ناشی از اتصال به نیروی برتر برسیم.
طبق فلسفه هواپونوپونو، همه ما برنامههای زیادی داریم که از وجود آنها بیخبر هستیم. بنابراین، کار زیادی برای پاکسازی داریم. البته این به منزله یک قضاوت نیست. ما انسان هستیم و برنامههایی را به ارث بردهایم. کسی هم مقصر نیست. اما ما مسئولیت داریم تا خودمان و به دنبال آن، دنیا را پاک کنیم. ما برای یکی شدن با زندگی و رضایت از لحظه جاری باید مرتباً پاکسازی كنیم.
هواوپونوپونو ما را به رهايی از برنامههای گذشته دعوت میکند، برنامههایی كه اساساً مغز را به اشتباه میاندازند (یعنی همان خطاهای شناختی از جمله قضاوتها). اين رهايی با بخشيدن تمامی اتفاقات گذشته براي دستيابی به عشق خالص و حضور در لحظه حال حاصل میشود. هواوپونوپونو به ما کمک میکند تا دادهها را پاک كنيم و بدون باور، احساس يا انرژی منفی كه ريشه در خاطرات گذشته دارد، سبکترین و صفرترين حالت را تجربه كنيم.
اگر مقاله بالا را مطالعه کردی و با کلیت فلسفه هواپونوپونو خوب آشنا شدی، میتوانیم برویم به سراغ بخش جذاب بحث یعنی تحلیل روانشناختی کتاب محدودیت صفر.
از شدت هیجان و علاقهام برای به اشتراک گذاشتن کشف ذهنی که داشتم، ترجیح میدهم بدون مقدمه بروم سر اصل مطلب. آخر حرفهای زیادی برایت دارم که باید خلاصه هم بگویم.
ناگفته نماند که شاید من اولین نفری نباشم که متوجه این امر شدم اما تا جایی که میدانم، اولین نفری هستم که آن را اعلام میکند.
در ادامه، شباهتی که بین «نظریههای روانکاوی، شناختدرمانی، وجودگرایی و خانواده درمانی سیستمی» و «روش پاکسازی هواپونوپونو» پیدا کردم را به زبانی کاملاً ساده و همهفهم برایت توضیح میدهم. ساده اما در چهارچوب مباحث علمی و تخصصی.
برای مدیریت حجم مقاله، مجبور هستم مطالب هیجانانگیزم را به دو مقاله مجزا تقسیم کنم. در مقاله حاضر، نگاه زیبایت را به شباهت فلسفه خارقالعاده اهالی هاوایی با سه روش روانکاوی، شناختدرمانی و خانواده درمانی دعوت میکنم. انطباق هواپونوپونو با وجودگرایی را میتوانی در مقاله دوم که لینک آن را در انتهای مقاله قرار میدهم بخوانی.
خب داشتم از کلاس درس نظریهها میگفتم، همان جایی که با حفاری به طلا رسیدم. همانطور که استادم از روانکاوی فروید میگفت و مراحل انجام روانکاوی سنتی و هدف درمان را تشریح میکرد، ناگهان واژههایی به ذهنم رسید که در کتاب محدودیت صفر بسیار تکرار شدهاند: پاکسازی و برونریزی.
استاد به اینجا رسید که روانکاو، به اعماق ناخودآگاه فرد نفوذ میکند تا خاطرات دورِ کودکی او را تغییر دهد. با نفوذ به لایههای عمیق ذهن ناخودآگاه، تصویری را که فرد از پدر و مادر یا «او»های مهم زندگی دارد اصلاح میکند. اصلاح این تصویرِ بهجا مانده از کودکی باعث تغییر احساسات فرد نسبت به آنها میشود. و وقتی تعبیر فرد از رویدادهای گذشته و در نتیجه، احساسات او تغییر میکند، درمان اتفاق میافتد.
حتماً برایت جالب است که بدانی بر اساس دیدگاه روانکاوی سنتی، زندگی ما انسانها تکرار پنج سال اول عمرمان است. اگر بتوانیم تصویر پنج سال اول زندگی را در ذهن خود درست کنیم، بقیه زندگی هم راست و ریس میشود. شاید بپرسی مگر میشود خاطرات پنج سالگی را به یاد آورد؟ شاید هم از آن اصطلاح معروف استفاده کنی و بگویی «من یادم نمیآید دیشب شام چه خوردم!» بله. حق داری. برگشتن به خاطرات نخستین کار دشواری است اما به کمک روانکاوی امکانپذیر است.
خب از آنجاییکه قرار بود بحث ساده و بیتکلفی داشته باشیم، همینقدر بگویم که دسترسی به خاطرات دوران کودکی از طریق پدیدهای به نام انتقال میسر میشود. در ادامه مسیر کاوش اعماق ناخودآگاه، گذشته یا تعبیر فرد از وقایع گذشته در ذهن فرد تغییر میکند.
قسمت جالبتر داستان این است که وقتی خاطرات دوران کودکی یادآوری میشوند، احساسات منفی ناشی از آن موقعیتها تحریک میشوند؛ احساساتی مانند ترس، تنفر، عجز، اندوه، طردشدگی، تنهایی، بیپناهی، ناتوانی، خشم، حقارت و غیره دوباره در ذهن فرد زنده میشوند.
در این صورت، طبیعی است که فرد وضعیت ناخوشایندی را تجربه کند و یا به اصطلاح به هم بریزد. اما نکته قابل توجه این است که این بار این احساسات توسط یک بزرگسالِ دارای قدرتِ عمل تجربه میشود نه کودکی بیاراده. با این اوصاف، حتماً میتوانی تصور کنی که روانکاوی چه دردی به همراه دارد. نه؟
و ما در کتاب محدودیت صفر میخوانیم که ریشه همه مشکلات، خاطرات، افکار و احساسات ناخوشایند ناشی از آنها (به عبارتی دادهها) هستند. برای رهایی از مشکلات باید درون را شفا داد اینگونه که افکار و احساسات منفی را پاکسازی کرده و آنها را خنثی کرد. فکر میکنم دیگر تو هم متوجه شباهت بین هواپونوپونو و رواندرمانی شده باشی.
گفتم روانکاوی و درد ناشی از آن مرا به یاد پاکسازی احساسات حاصله از خاطرات گذشته و برونریزی که به دنبال دارد انداخت. در توضیح این شباهت باید بگویم وقتی فرد پاکسازی میکند مانند کسی است که میخواهد خانهای پر از گرد و غبار را گردگیری کند. مسلماً، گرد و خاک زیادی بلند میشود، به چشمها و حلق و بینی او میرود و عطسه و سرفه و امثالهم را به دنبال دارد. برونریزی پس از پاکسازی هم همین است. و این برونریزی پس از پاکسازی هم چیزی شبیه به همریختگی پس از تحریک ناخودآگاه در روانکاوی است. به اندازه کافی واضح گفتم، نه؟
همانطور که در قسمت قبل متوجه شدی، تغییر گذشته به تغییر اکنون و حتی آینده فرد منجر میشود. این امر به روش شناختدرمانی هم ارتباط پیدا میکند. شناختدرمانی بر نقش افکار و باورها (شناختها) در به وجود آمدن مشکلات انسان تأکید دارد و درمان را در تغییر احساسات، افکار، نگرش و باورهای فرد میداند.
به زبان خودمانیتر، وقتی مدل فکر کردن ما تغییر میکند، احساسات، انرژی، رفتار و نتایجی که تجربه میکنیم نیز تغییر میکند. ماجرا این است که هر چقدر بیشتر روی افکار و خاطرات ناخوشایند متمرکز شویم، هیجانات ناخوشایند بیشتری در ما بیدار میشود. و در نتیجه افکار ناخوشایند، احساسات ناخوشایند بیشتر، انرژی ناخوشایند بیشتر، رفتارهای ناخوشایند بیشتر و در نهایت، تجربیات ناخوشایند بیشتری به وجود میآیند.
خلاصه شباهت بین هواوپونوپونو و شناختدرمانی این است که در روش پاکسازی هواپونوپونو، مسائل و مشکلاتی که تجربه میکنیم را جور دیگری میبینیم. علت آن هم این است که پاکسازی سبب میشود درونیات ما یعنی همان افکار ما تغییر کنند، خطاهای شناختی از بین بروند، احساسات و هیجانات ناشی از خاطرات و افکار رنجآور خنثی شوند. در نتیجه تغییری که در اثر پاکسازی در احساسات ما روی میدهد، تعبیر و تفسیر ما از مسائل دگرگون میشود شود و یا معنایی که به اتفاقات میدهیم عوض میشود. و در نتیجه همه اینها، نتایجی که تجربه میکنیم متفاوت خواهند بود. متوجه شدی؟
بیرون ز تو نیست هر چه در عالم هست / از خود بطلب هر آنچه خواهی که توئی
در حالیکه تشابهاتی بین هواپونوپونوی امروزی و رویکرد وجودی، شناختدرمانی و روانکاوی سنتی پیدا کردم، متوجه شدم که روش هواپونوپونوی سنتی هم با دیدگاه خانوادهدرمانی سیستمی انطباق دارد. هواپونوپونوی باستانی، در حقیقت، یک روش حل مسئله و رفع اختلافات خانوادگی بود. برای درک بهتر، اجازه بده نگاه کوتاهی هم داشته باشیم بر ماهیت هواپونوپونوی کهن.
شكل اصلی یا نسخه باستانی هواپونوپونو به عنوان ابزاری برای شفای روابط و برطرف کردن اختلافات خانوادگی به كار میرفت. هواپونوپونو كه در هاوايی توسط درمانگران، مشاوران و بزرگان خانوادهها استفاده میشد، معمولاً مستلزم حضور اعضا در یک جلسه و نشستن آنها به صورت دایره وار و ابراز تمامی احساسات منفی نسبت به يكديگر بود. هدف این جلسه، تخلیه احساسات و شنیده شدن بود و با بخشش به پایان میرسید.
در واقع، وقتی فردی از مشکلی شکایت میکرد، کل خانواده او برای حل مسئله دعوت شده و مورد بررسی قرار میگرفتند. هواپونوپونوی باستانی، یعنی روش حل مسئلهای که رنگ و لعاب بومی داشت، به شکل زیر اجرا میشد:
حالا میخواهم خیلی خلاصه سازگاری هواوپونوپونو و خانواده درمانی را برایت روشن کنم. با توجه به توضیحات بالا، سیستمی بودن هواپونوپونوی باستانی که مشخص است. کمی هم از خانواده درمانی سیستمی برایت بگویم.
یکی از اصول اساسی خانواده درمانی این است که درمانجو با سیستمهای زنده در ارتباط است. اقداماتی که برای تغییر صورت میگیرند زمانی بهتر پیش میروند که خانواده یا مجموعهای از روابط به صورت یک کل در نظر گرفته شده و روی آن کار شود.
بر این اساس، ارزیابی دقیق مسائل فرد، بدون مشاهده کردن تعامل سایر اعضای خانواده و موقعیتهای گستردهتری که فرد و خانواده در آن زندگی میکند غیرممکن است. به دلیل تمرکز روی روابط بین فردی و رابطه بین اعضای خانواده، بکوار و بکوار (۲۰۰۹) معتقد بودند که رابطه درمانی نام مناسبتری برای خانواده درمانی سیستمی است. با من موافقی که رابطه درمانی برای هواپونوپونوی باستانی هم نام شایستهتری بوده است؟
خانواده درمانی سیستمی اهمیت فرد را در سیستم خانواده انکار نمیکند بلکه معتقد است تعاملات خانوادگی از آنچه به نظر میرسد تاثیر بیشتری در زندگی فرد دارد. خانواده درمانی سیستمی به جای نادیده گرفتن فرد او را به صورتی برداشت میکنند که در سیستمهای بزرگتری قرار دارد.
موری بوئن (۱۹۹۰-۱۹۱۳) یکی از طراحان اصلی خانواده درمانی بود. او معتقد بود وقتی خانواده از دیدگاه چندنسلی بررسی شود، بهتر شناخته میشود زیرا این بررسی، الگوهای روابط میان فردیِ اعضای خانواده را در طول چند نسل مرتبط میکند.
بوئن میگفت اگر کسی بخواهد به شخصیت پختهای برسد باید واکنشپذیری هیجانی حل نشده به خانواده خود را بررسی کند. به اعتقاد او، تا وقتی مشکلات عاطفی به طور موثری حل و فصل نشود، این مشکلات از نسلی به نسل دیگر منتقل خواهند شد. تغییر باید همراه با اعضای دیگر خانواده صورت بگیرد و نمیتواند توسط یک فرد در اتاق مشاوره انجام شود؛ درست مانند هواپونوپونو که روی پاکسازی و حل تعارضات درونی افراد در بستر خانواده تمرکز داشت.
همانطور که در قسمتهای قبلی خواندی، روش پاکسازی سنتی هواپونوپونو اولین بار در دهه ۱۹۳۰ در کتابهای پوکویی دیده شد. این یعنی هواپونوپونو مدتها قبل از خانواده درمانی و خانواده درمانی چندنسلی (۱۹۷۰) وجود داشته است. حکمت و دانش باستانی قبایل بومی که در میان اقیانوس آرام زندگی میکردند و از هر پیشرفت علمی و جهانی بی خبر بودند قابل تحسین نیست؟
زمان سخنرانی مورنا در سازمان ملل (دهه ۱۹۸۰) و معرفی روش هواپونوپونو هم مصادف بود با پیشرفت خانواده درمانی راهبردیِ جِی هِیلی که در دهه ۱۹۸۰ رایجترین نوع رویکرد خانواده درمانی بود. چه همزمانی جالبی! شاید هم مورنا میخواست به دنیا بگوید قبل از شما، ما همه اینها را میدانستیم. احتمالاً در آن سخنرانی، داشت به میراث فرهنگی و باستانی خود میبالید.
گذشته از شوخی، اگر به توضیحات روش حل مسئله باستانی هواپونوپونو دقت کنی، متوجه میشوی که هواپونوپونوی سنتی یک خانواده درمانی سیستمی محسوب میشود. به بیان دیگر، هواپونوپونوی سنتی یک روش رابطه درمانی بوده است که فرد را در یک سیستم (خانواده) در نظر میگرفت و به اصلاح روابط آنها میپرداخت.
شباهت دیگری که مشهود است، تأکید هواپونوپونو بر دادههایی است که از گذشتگان و اجداد خود به ارث میبریم، چیزی شبیه همان تعارضات عاطفی حل نشده نسلی که موری بوئن از آن حرف زد.
اگر کتاب محدودیت صفر و در وضعیت صفر را بخوانی، در مناجات مورنا هم میتوانی تطابق این روش را با خانواده درمانی چند نسلی بوئن مشاهده کنی چون مورنا در هیچ مناجات پاکسازی، جای نیاکان را خالی نمیگذاشت و این هم نشانی از آگاه بودن از نقش نسلهای پیشین بر افکار، باورها و خاطرات و احساسات ناشی از آنها در ماست.
برای مثال، در بخشی از مناجاتهای مورنا میخوانیم:
«... اين كار را در تمامی نسلها در طول زمان و تا ابد انجام بده...»
«... اگر من و نیاکانم از آغاز آفرینشمان تا کنون، با افکار، گفتار و اعمالمان، باعث رنجش تو و ملکوت تو شدهایم...
نمیدانم چقدر از خواندن این مطالب لذت بردی. اصلاً آیا تشابهاتی که پیدا کردم برای تو هم جالب بود؟ این سازگاری برای من که خیلی جذاب بود.
در هر صورت، با تمام اشتیاقی که داشتم این مقاله را برای تو هم نوشتم تا قدم دیگری برای افزایش درک افراد از کتاب بی نظیر محدودیت صفر و فلسفه پاکسازی هواوپونوپونو برداشته باشم. اگر حرف یا نظری درباره این بحث داشتی، حتماً برایم بنویس.
خب دیگر رسیدم به گُل مقالهام. اما چون نمیتوانستم مقایسه مفاهیم روش پاکسازی بومیان هاوایی با فلسفه جذاب اگزیستانسیالیسم را خلاصهتر از چیزی که هست بنویسم، باید خواهش کنم برای مطالعه تشابه این دو فلسفه که بسیار هم جذاب است، روی لینک مقاله کلیک کنی:
هواپونوپونو و فلسفه اگزیستانسیالیسم
گوارای وجود❤️