ولو مغز
ولو مغز
خواندن ۶ دقیقه·۱ سال پیش

ویرگولیان که بودند و چه کردند؟

در کتاب "اندر احوالات الزمین بیفور مهاجرت اند گو تو مریخ" آمده است که روزی یکی از مریدان نزد "خواجه اوضاع شناس زمینی" آمد گفت: یا خواجه، گویند در زمین قومی بود به نام ویرگولیان. از آنان چه میدانی؟ که بودند و چه کردند؟ خواجه در حالی که ماسک اکسیژنش را از روی دهانش بر می‌داشت سری خاراند و گفت: بلی چنین قوم و گروهی بودند. آنان در سرزمینی به نام ویرگول هر آنچه اندر کله‌ها داشتند را در قالب کلمات می‌کاشتند. البته منظورم از کاشتن نوشتن بود. عده‌ای از آنها بازماندگان سرزمین بلاگ‌های قدیمی بودند. گروهی دیگر کسانی بودند که پس از نابودی سرزمین یاهو مسینجر و اتاق‌های گفت‌وگویش به آنجا آمدند. بخصوص کسانی که در اتاق‌های یاهو مسینجر با فونتی درشت می‌نوشتند: آیا برای دوستی سالم کسی هست؟ البته هیچ اسناد و مدارکی در دست نیست که بدانیم منظور آن شخص یا اشخاص از دوستی سالم دقیقا چه بوده و آیا آن شخص یا اشخاص در سرانجام کار فرد مورد نظر را پیدا کرده‌اند یا خیر.

عده‌ای دیگر بازماندگان قوم کلوبیان بودند. اینان کسانی بودند که در سرزمینی به نام کلوب حساب و اکانتی داشتند. آن موقع‌ها که هنوز استوری و وضعیت و بیو و این چیزها مد نبود در کلوب گزینه‌ای بود به نام "فریاد زدن." مثلا می‌آمدی یک چیزی را فریاد میزدی و نوتیفیکشن میرفت برای این و آن. خلاصه که صفایی داشت ولی افسوس که هر صفایی هم بقایی داشت. علی ای حال پس از آنکه سرزمین کلوب نیز ویران شد عده‌ای از بازماندگانش به ویرگول مهاجرت کردند و در آنجا سکنا گزیدن. مرید در این لحظه پرسید: یا خواجه منظورت از استوری و وضعیت و بیو که گفتی چه بود؟ خواجه جواب داد: گر صبر کنی ز غوره پاسخ سازم. دندان روی جوجه کباب بگذار برایت خواهم گفت.

خواجه ادامه داد: عده‌ای دیگر متخصصان حوزه‌های مختلف بودند که در سرزمین‌هایی غیر از ویرگول هم رفت و آمد داشتند. آنان تجارب و دانش ارزشمند خویش را با همگان به اشتراک می‌گذاشتند و در قالب متنی منسجم در دید عموم قرار میدادند. مورد در آن موقع داشتیم که یک مطلب از سوی یک متخصص حکم مستر کلاسی را داشت برای خودش. یعنی ببین چقدر مطالب رهگشایی میشد آنجا پیدا کرد.

عده‌ای دیگر کسانی بودند که از تجارب شخصی و دیدگاه‌های خویش در مواجه با یک چالش خاص در زندگی چیزی مینوشتند. چه بسا بسیار کسانی همانند ایشان بودند که می‌آمدند و آن مطلب را می‌خواندند و از این تجربه درسی می‌گرفتند و در کوله بار زندگی می‌اندوختند.

گروهی دیگر فیس‌بوکیان قدیم بودند. فیس‌بوک نام سرزمین دیگری بود که در اوایل آب و هوایش نوستالوژی خاصی داشت. گرچه حاکمان سرزمین فیس‌بوک بعدها نام آن را متا گذاشتند و سرزمین‌های دیگری از جمله واتس‌اپ و اینستاگرام را خریدند و به آن اضافه نمودند، ولی برای عده‌ای هیچ چیز همان فیس‌بوک قدیم نمیشد. فیس‌بوک توانست بقایش را حفظ کند ولی باز بودند کسانی که از آنجا کوچ کردن و یا هم در آنجا بودن و هم در ویرگول و هم بقیه جاها.

خواجه در حالی که داشت استکانی را لبریز از چای می‌کرد، حبه قند اکسیژنش را بر دهان گذاشت و ادامه داد: البته آن زمان بخش اعظمی از مردم زیاد حوصله و تمایلی به خواندن یا نوشتن محتوای متنی نداشتن. زیرا که محتوای تصویری بیشتر برایشان مطلوب و خوشایند می‌نمود. آن‌ها بدلیل علاقه‌ای که به سرزمین‌های تصویری و ویدیویی داشتند در مناطقی همچون اینستاگرام که از سرزمین‌های متا یا همان فیس‌بوک قدیم بود ساکن شدن. این سرزمین به همراه سرزمین واتس‌اپ استوری و وضعیت و بیو و اینجور چیزها را همه گیر و مد کردند. استوری و وضعیت اینجوری بود که مثلا می‌آمدی فقط در حد چند ثانیه یه محتوای ویدیویی یا تصویری از یک موقعیت خاص را به نمایش میگذاشتی. مثلا طرف میرفت از بقالی سر کوچه پفک میخرید و بعد در حد چند ثانیه یه استوری می‌گذاشت و مینوشت: "من و پفک همین الان یهویی." یا مثلا اینستاگرام بخشی داشت به نام اکسپلور. بازش که میکردی انواع و اقسام ویدیو در آن یافت میشد. اما زمان هر ویدیو کوتاه بود. چه میدانم یهو میدیدی در یه ویدیو شخصی فقط یه جمله میگفت که تریپ نصیحت داشت و به اصطلاح آن زمان با چاشنی فان هم همراه بود بعد در ثانیه‌های آخر یهو یه آهنگ پخش میشد تا شدت و حدت و اهمیت جمله را به بیننده منتقل کند. معمولا به این دست ویدیوها در آن زمان سوس ماستی میگفتن. دلیلش هم این بود که آهنگی که در آخر ویدیو پخش میشد خواننده‌اش میگفت: سوس ماست و فلان و بهمان. البته آهنگ‌های دیگری هم استفاده میشد برای انتهای این مدل ویدیوها. ولی دیگر به ویدیوی سوس ماستی معروف شده بودند. غالبا ویدیوهای سوس ماستی تم و محتوای نصیحت گرانه‌ای داشتند. البته برخی‌ها میگویند که محققین در تلاش بودند تا بررسی کنند و ببینند که همین افرادی که ویدیوی نصیحتی منتشر میکردند آیا همان‌هایی نبودند که در سنین پایین‌تر از نصیحت بزرگترها بیزار و فراری بودند؟ نمیدانم اسنادی در این خصوص در دست نیست. بحث در خصوص اینستاگرام زیاد است و اگر بخواهم ادامه دهم سخن به درازا می‌کشد. البته بسیاری از ویرگولیان به سرزمین اینستاگرام هم رفت و آمد داشتند ولی آب و هوای ویرگول بیشتر برایشان خوشایند بود.

عده‌ای دیگر توییتریان بودن. توییتر نیز سرزمینی پر از ملل و اقوام مختلف بود. آنجا هم غالبا نوشته‌های کوتاه منتشر میشد. اگرچه بعدها شخصی به نام "ایلان ماسک ثروتمند پوریان" سرزمین توییتر را خرید و طی یک حرکت نیمه مخصوص، نامش را از توییتر به ایکس تغییر داد ولی همچنان فضای و ساختار سرزمین همانگونه بود که بود.

خلاصه که انتشار مطالب در سرزمین ویرگول بسیار بود. و حتی در برخی از اسناد آمده که یکی از خزنده‌های موتور جستوجوگر گوگل که در آن زمان وظیفه بررسی و سرک کشیدن به محتوای منتشر شده در فضای اینترنت را داشته است با حالتی از خستگی و درماندگی به پیش گوگل مراجعه کرد و گفت: گُرده‌هایم از خزیدن به دل محتوای ویرگولیان بدرد آمده و مرخصی استعلاجی میخواهم. راوی حکایت میکند که گوگل از خزنده‌اش پرسید مگر چشده؟ خزنده در جواب گفت: ویرگولیان دم به دقیقه محتوا منتشر می‌کنند و بررسی کردن آن‌ها نفسم را بریده است. تازه، اکانتی در ویرگول موجود است به نام "ولو مغز". اصلا معلوم نیست چه مینویسد این بشر. جمعی از شاهدین ماجرا نقل می‌کنند که گوگل تصمیم می‌گیرد خودش شخصا به سرزمین ویرگول سرک بکشد. شاهدان عینی گفته‌اند وقتی که گوگل از سفر سرک‌ کشی به سرزمین ویرگول بازگشت، تصمیم گرفت که برای خزنده‌هایی که محتواهای ویرگول را بررسی می‌کنند اضافه کاری و تشویقی در نظر بگیرد. یعنی ببین چه بود که به اضافه کاری و تشویقی انجامید.

مرید که از وجناتش پیدا بود که مستغرق تعاریف و گفته‌های خواجه شده است در انتها پرسید: یا خواجه: پس چرا ما که بعد از آن‌ها به اینجا آمده‌ایم اینگونه می‌نماییم و این اوضاع و احوالمان است. خواجه جواب داد: مشکل از آن مغز ولویی است که معلوم نیست چه می‌نویسد و آمده است آینده و گذشته را قاطی پاتی کرده است.


ویرگولنوشتنطنزولومغزداستان
کانال تلگرام: https://t.me/velomaghz
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید