ویرگول
ورودثبت نام
نوید وزیری
نوید وزیری
خواندن ۱ دقیقه·۳ سال پیش

یک نفر یک روز آمد خانه ی ما...


یک نفر یک روز آمد خانه ی ما که به من ساز زدن یاد دهد. اولین جلسه ای که آمد حرفی زد که هیچ وقت یادم نمیرود. اصلا همان شد که اینقدر من آدم فرهیخته و فرزانه و کار درست و آدم حسابی و بی ریا از آب درآمدم. هر جا هم میروم صحبت کنم در دانشگاه ها، اول این جمله را از ایشان نقل میکنم:
. " هنر،هر وسیله ایست که باعث میشه یه چیزی از آدم بمونه. سعی کن یه چیزی ازت بمونه"

ایشان همان یک جلسه را هم فقط آمدند. بعدا هر دوشنبه تلفن می زدند می گفتند:"بنده این هفته جایی کار دارم هفته آینده حتما خدمت میرسم".

من هم دیگر ساز را ول کردم، اما هنر را نه !.

نمیخواستیم حرف های خاک بر سری روی در و دیوار توالت دانشگاه تنها چیزی باشد که از ما میماند. (آن هم که معمولا ماژیک گیر نمیامد با خودکار اذیت میشدیم. کل جمله را مینوشتیم این خودکار لامصب به سرکش "ک" که میرسید لج میکرد) البته آن هم هنری بود برای خودش ولی با تعریف استاد مطابقت نداشت چون کافی بود در و دیوار توالت را رنگ بزنند؛ دیگر اثری از ما و هنرمان نمی ماند. .
باید چیزی از ما میماند. در ذهن ها میماند. تصمیم گرفتیم همین هنر دیوار نویسی را که داریم گسترش دهیم و در زندگی روز مره پیاده سازی کنیم و از حالت شعار روی دیوار درش بیاوریم.

کمی سخت بود. اساتید شکایت کردند. هنر و هنرمند را کسی درک نمیکند. محیط دانشگاه تازه بد تر است. چند ماهی به خاطر آن پِرفورمَنس، حبس کشیدیم. .
حبس هم جالب بود یک نفر در سلول کناری بود هر روز دوشنبه میرفت پای تلفن و میگفت :"بنده امروز جایی کار دارم هفته آینده حتما خدمت میرسم." .

#وِ

دلنوشتهداستان کوتاه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید