تو آفتاب نبودی که بی دریغ بتابی...
هزار ماهی تنها فدای آبی دریا ... هزار بسته مُسکن فدای این غم برنا... (حسین صفا)
وقتی پر از حرفی و هیچی نگی...
وقتی پر از عقده باشی و دم نزنی...
وقتی تنها دلیل اشتباهات تو باشی و در حقیقت تو نباشی....
وقتی آرزوهات بر باد برن...
وقتی آرامش نداری...
وقتی فقط خودت میدونی که کی هستی و حتی نزدیکانت هم نمیفهمنت و تو فقط جلوشون تظاهر میکنی
وقتی غمت همیشگی باشه...
وقتی انقدر فشار روت باشه که له بشی ولی کسی صدای خورد شدن استخوناتو نشنوه...
وقتی به اطرافیانت توجه کنی و محبت کنی و عشق بورزی در حالی که کسی حتی حال خودتو نپرسه...
وقتی دلت از همه دنیا بگیره ولی فقط کیبورد لبتاب و هم دمت باشه...
وقتی مشکلات بیان و روت خیمه بزنن و قصد رفتن نداشته باشن...
وقتی بی انگیزه باشی و نتونی رو پات وایسی...
وقتی تموم کارای نیمه کاره ت موندن...
وقتی به مو برسی و پاره نشی...
وقتی هیچ چیزی سر جای خودش نباشه...
وقتی شبا سرت انقدر از همه چیز پره که نمیتونی بخوابی...
وقتی همه سرا توی گوشیه و کسی توجهی به اطرافش نداره...
وقتی باطن زندگی تو با ظاهر زندگی بقیه مقایسه میکنی...
وقتی واسه خودت توی این شرایط رویاپردازی میکنی و تهش با یک 'ای بابا..' ی تلخ
وقتی سر شدی و دیگه مهم نیست که چی بشه...
وقتی نزدیکترین دوستات کم کم خودشونو میکشن کنار...
وقتی بعضی شبا چشمات خیسه...
و در یک کلمه...
وقتی که :
" تــــــنـــــــهـــــــــــایـــــــــــــــــــی "
اونوقت...
؟