زیر باران بودم…
مثل آن حرف
که دنیا گوید
زیر باران بودن
لذتی سیر نداشت
در ازایش
مثل این بود
که تنها باشی
مثل یک کاج سیاه
وسط خار و خسان
در جهانی نو بود...
مثل این بود
که یک حرف
به دنیا گویی
و بگویی
که اینقدر جفا
نامردی است
لیک بعدا فهمی
که تو در خستگی
در هستی تنهایی…
مثل این بود
که در غار
به دنیا گویی
وه چقدر تنهایی…
من چنینش دیدم
من ز باران همین فهمیدم
که جهان تنها بود
زیر باران بودم...