امروز یه بحث بسیار فرسایشی، استرسزا و غیر منطقی با مدیرم سر یه موضوع خیلی کوچیک، پیش پا افتاده و درون واحدی داشتم.
این بحث انقدر توان از من گرفت که بعد از مکالمه واقعا عصبانی بودم و انگار از یه دعوای سیاسی یا یه مشاجرهی خونوادگی بیرون اومدم! بعد نشستم با خودم کلی این اتفاقات رو مرور کردم البته نه به صورت کاملا منطقی و دو طرفه بلکه به صورت کاملا یک طرفه (چون هنوز حق رو به خودم میدم و به نظرم رفتار طرف مقابلم تماما اشتباه بوده که البته همونطور که انتظار میرفت ادعای ایشون هم با سند و دلیل رد شد)، امیدوارم مدیر عزیزم هم این مطلب رو بخونه و اونم از منظر خودش یه دست نوشته تو همین ویرگول بنویسه تا منم بتونم استفاده کنم :)
این که این اتفاق چی بود و چه جزییاتی داشت بیانش شاید خیلی جالب نباشه، ولی در همین حد بدونید که اگه بخوام یه تعریفی داشته باشم از "مایکرو منیجینگ" تمام مصادیقش رو میشه تو همین مکالمهی ده بیست دقیقه ای پیدا کرد!
بزارید برای اونایی که نمیدونن "مایکرو منیجینگ" چی هست اول یه تعریف ازش ارائه بدم، بعد بریم یکم بیشتر بررسی کنیم.
اگه یه سر به دیکشنری Merriam-Webster's بزنیم اونجا این پدیده تحت قالب این جمله ترجمه شده:
manage especially with excessive control or attention on details
یا مثلا اگه بریم سراغ دیکشنری آنلاین Encarta اونجا این تعریف رو از این کابوس بلاخیز ارائه میده:
attention to small details in management: control [of] a person or a situation by paying extreme attention to small details
چرا گفتم کابوس بلاخیز؟ شاید الان با خوندن این تعاریف ته دلتون بگید که این خیلی خوبه که! اصلا مدیر تا به جزییات دقت نکنه که مدیر نیست، یا شاید حتی تصمیم بگیرید از همین الان به یه مایکرو منیجر تبدیل بشید! ولی این اشتباه رو نکنید، در ادامه میخوام بهتون بگم که چطوری با این مدل مدیریتی میتونید با نیت سم پاشی مزرعه تون کل محصولتون رو با دست خودتون نیست و نابود کنید.
استیو جابز خدا بیامرز یه جملهی قشنگ داره، ایشون میفرمایند اصلا منطقی نیست ما بریم یه سری آدم باهوش بیاریم تو سازمان و بعد خودمون بهشون بگیم چیکار کنن! ما اونا رو میاریم تا اونا به ما بگن چیکار کنیم!
بزارید ازتون چند تا سوال بپرسم، خوب به این سوالات فکر کنید و اگه جوابی که براشون داشتید مثبت بود بدونید که نیروهایی که با شما کار میکنن
ببخشید یه کم از بحث منحرف شدیم، بریم سراغ سوالات.
اگه جواباتون به این سوالات مثبت بود که واقعا براتون متاسفم...
بزارید یه کم بیشتر تو نشونه های این سندروم گریبان گیر عمیق بشیم. بهتره چند تا مثال کاملا عینی براتون از یه مدیر مایکرو بزنم، اینجا همونجاست که با خودتون میگید عه! اینکه نشونههای فولانیه! یا حتی اینکه نشونههای خودمه!
اما بیاید ببینیم Harvard Business Review به ما چه توصیه هایی میکنه برای رهایی از این ویروس کشنده.
چکار بکنید:
چکار نکنید:
اگه با خوندن این مصادیق متوجه شدید که مایکرو هستید و هیچ جوره هم نمیتونید(که البته نمیخواید) خودتون رو عوض کنید، اصلا نگران نباشید! فقط لطف کنید جفا رها کنید، دستاتونو از گلوی تیم جوون و خلاق و استارتاپی خودتون بردارید و برید سراغ کار تو صنایعی مثل معدن، کارخونههای تولیدی، ارتش و نیروگاهها. مطمئنم اونجا بر خلاف صنایع نرمافزاری و آیتی یه مدیر موفق خواهید شد.