مسعود شیری
مسعود شیری
خواندن ۶ دقیقه·۵ سال پیش

مدیرا جفا رها کن!


امروز یه بحث بسیار فرسایشی، استرس‌زا و غیر منطقی با مدیرم سر یه موضوع خیلی کوچیک، پیش پا افتاده و درون واحدی داشتم.

این بحث انقدر توان از من گرفت که بعد از مکالمه واقعا عصبانی بودم و انگار از یه دعوای سیاسی یا یه مشاجره‌ی خونوادگی بیرون اومدم! بعد نشستم با خودم کلی این اتفاقات رو مرور کردم البته نه به صورت کاملا منطقی و دو طرفه بلکه به صورت کاملا یک طرفه (چون هنوز حق رو به خودم میدم و به نظرم رفتار طرف مقابلم تماما اشتباه بوده که البته همونطور که انتظار میرفت ادعای ایشون هم با سند و دلیل رد شد)، امیدوارم مدیر عزیزم هم این مطلب رو بخونه و اونم از منظر خودش یه دست نوشته تو همین ویرگول بنویسه تا منم بتونم استفاده کنم :)

این که این اتفاق چی بود و چه جزییاتی داشت بیانش شاید خیلی جالب نباشه، ولی در همین حد بدونید که اگه بخوام یه تعریفی داشته باشم از "مایکرو منیجینگ" تمام مصادیقش رو میشه تو همین مکالمه‌ی ده بیست دقیقه ای پیدا کرد!

بزارید برای اونایی که نمیدونن "مایکرو منیجینگ" چی هست اول یه تعریف ازش ارائه بدم، بعد بریم یکم بیشتر بررسی کنیم.

اگه یه سر به دیکشنری Merriam-Webster's بزنیم اونجا این پدیده تحت قالب این جمله ترجمه شده:

manage especially with excessive control or attention on details

یا مثلا اگه بریم سراغ دیکشنری آنلاین Encarta اونجا این تعریف رو از این کابوس بلاخیز ارائه میده:

attention to small details in management: control [of] a person or a situation by paying extreme attention to small details

چرا گفتم کابوس بلاخیز؟ شاید الان با خوندن این تعاریف ته دلتون بگید که این خیلی خوبه که! اصلا مدیر تا به جزییات دقت نکنه که مدیر نیست، یا شاید حتی تصمیم بگیرید از همین الان به یه مایکرو منیجر تبدیل بشید! ولی این اشتباه رو نکنید، در ادامه میخوام بهتون بگم که چطوری با این مدل مدیریتی میتونید با نیت سم پاشی مزرعه تون کل محصولتون رو با دست خودتون نیست و نابود کنید.

استیو جابز خدا بیامرز یه جمله‌ی قشنگ داره، ایشون می‌فرمایند اصلا منطقی نیست ما بریم یه سری آدم باهوش بیاریم تو سازمان و بعد خودمون بهشون بگیم چیکار کنن! ما اونا رو میاریم تا اونا به ما بگن چیکار کنیم!

بزارید ازتون چند تا سوال بپرسم، خوب به این سوالات فکر کنید و اگه جوابی که براشون داشتید مثبت بود بدونید که نیروهایی که با شما کار میکنن

  • روحیه ضعیفی دارن
  • بهره وری به شدت پایینی دارن
  • خلاقیت تو وجودشون نابود شده
  • به شما اعتماد چندانی ندارن
  • نارضایتی شغلیشون به شدت بالاست
  • و مهم‌تر اینکه متاسفانه دامنه یادگیریشون خیلی خیلی محدود شده.

ببخشید یه کم از بحث منحرف شدیم، بریم سراغ سوالات.

  • آیا شما خیلی به جریان تصمیم گیری بالا به پایین اعتقاد دارید؟
  • آیا شما خیلی خودتون رو درگیر کارها و تسک‌های زیردستانتون می‌کنید؟
  • آیا به سختی از خروجی اعضای تیمتون راضی میشید؟
  • آیا مرتبا از اعضای تیم می‌خواید که کارها رو مطابق "رویکرد" شما به انجام برسونن؟
  • آیا به تناوب روی پروژه‌ها از اعضای درگیر، آپدیت میخواید؟
  • آیا خیلی به جزییات و ظرافت‌های پروژه‌هاتون دقت میکنید؟
  • آیا تصحیح کردن کار دیگران برای شما لذت بخشه؟


اگه جواباتون به این سوالات مثبت بود که واقعا براتون متاسفم...

بزارید یه کم بیشتر تو نشونه های این سندروم گریبان گیر عمیق بشیم. بهتره چند تا مثال کاملا عینی براتون از یه مدیر مایکرو بزنم، اینجا همونجاست که با خودتون میگید عه! اینکه نشونه‌های فولانیه! یا حتی اینکه نشونه‌های خودمه!

  • یه مدیر مایکرو از کارمنداش میخواد که تاییدیه‌اش رو برای هرچیزی ازش بگیرن!
  • یه مدیر مایکرو دائم از اعضای تیمش آپدیت رو پروژه‌هایی میخواد که حتی به ددلاینش نزدیک هم نشدن!
  • یه مدیر مایکرو روی همه چیز نظارت داره به نحوی که خیلی از کارهای سازمانی چندین ساعت معطل ایشون میشه تا سر برسه، بررسی کنه و بعد این کار رو تایید یا رد کنه!
  • یه مدیر مایکرو خیلی وقتا سر جر و بحثاش حول محور مسائل کوچیک تیم رو به شدت بی‌انگیزه می‌کنه.

اما بیاید ببینیم Harvard Business Review به ما چه توصیه هایی میکنه برای رهایی از این ویروس کشنده.

  • با خودتون مدام تکرار کنید که حرف، حرفِ کارشناسه!
  • رو تک‌تک رفتارهاتون تو تیم تامل کنید.
  • از بقیه اعضای تیم بخواید به شما فیدبک بدن.
  • واسه خودتون کارهایی که مهمه و کارهایی که مهم نیست رو اولویت بندی کنید
  • با تیمتون بیشتر "مکالمه" کنید(صحبت یه طرفه نه! م ک ا ل م ه)
  • آهسته از مواضعتون عقب نشینی کنید
  • اعتمادسازی کنید
  • از محدودیت‌هایی که اعضای تیمتون با اونا دست و پنجه نرم میکنن آگاه بشید


چکار بکنید:

  • از خودتون بپرسید اصلا چرا انقد مایکرو منیج میکنید و راجع به نیازتون به کنترل کردن خوب فکر کنید
  • لیست تسک های روزانتون رو بر اساس درجه اهمیتی که براتون داره مرتب و دسته بندی کنید
  • با تیمتون از اینکه چقدر از پیشرفتشون در کار راضی هستید و به اونا چقدر افتخار میکنید صحبت کنید


چکار نکنید:

  • از اعتماد به کارمنداتون کم نکنید! بهشون بگید که به اونا کاملا اعتماد دارید و میذارید کارشون رو بکنن
  • وقتی یه پروژه خوب پیش نمیره حرکت متعصبانه، پرخاشگرانه، افراطی و شدیدی بروز ندید، یه نفس عمیق بکشید و روش صحیح انجام اون پروژه رو به اعضای تیم نشون بدید
  • خیلی هم افراط نکنید، قرار نیست از اونور طاق بیفتید و بشید یه مدیر بیخیال!


اگه با خوندن این مصادیق متوجه شدید که مایکرو هستید و هیچ جوره هم نمیتونید(که البته نمیخواید) خودتون رو عوض کنید، اصلا نگران نباشید! فقط لطف کنید جفا رها کنید، دستاتونو از گلوی تیم جوون و خلاق و استارتاپی خودتون بردارید و برید سراغ کار تو صنایعی مثل معدن، کارخونه‌های تولیدی، ارتش و نیروگاه‌ها. مطمئنم اونجا بر خلاف صنایع نرم‌افزاری و آی‌تی یه مدیر موفق خواهید شد.







مدیریتاستارتاپچالش های کاریمنابع انسانی
یک موجود زنده‌ی 46 کروموزومی- مدیر توسعه کسب و کار هوآوی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید