شعرخوانی | علی‌اکبر یاغی‌تبار
شعرخوانی | علی‌اکبر یاغی‌تبار
خواندن ۱ دقیقه·۵ سال پیش

درست بود آنچه فکر می کردم

چه شد دقیقاً خودت روایت کن

خودت بگو نازنین‌ترین دردم

چه شد که از مسلخِ نفسگیرِ

دوچشمِ سبزِ تو سر در آوردم


چه کرده‌ای با من و جنون من

خودت بگو دردِ جسم‌وجانفرسا!

که هرچه جان می‌کَنم که برگردم

به حالِ پیش از تو بر نمی‌گردم



فرشتهٔ خوب شعرهای من

خیال یاغی‌کشی به سر دارد

فرشته یاغی‌کشی بلد باشد؟

به هیچ عنوان گمان نمی‌کردم


خیال یاغی‌کشی به سر دارند

دو مردرند شریر چشمانت

به پای آن قاتلان سبزآبی

اگر نیفتم به خاک نامردم


چه مانده از من که بازبستانی

شکنجه‌جان‌! من از این جهان تنها

جنازه‌ای داشتم که آن را هم

شهید تیغ تغافلت کردم


«تغافلت کرد پایمالم» یار!

«چسان نگریم چرا ننالم» یار!

که بی تو از هرچه هست دلسیر و

که بی تو از هر چه هست دلسردم


چه اعتراف بد و غم‌انگیزی

تو عاشق مرد دیگری بودی

مسکّن درد دیگری بودی

درست بود آنچه فکر می کردم

درست بود آنچه فکر می کردم




علی‌اکبر یاغی‌تبار



شعرشعر معاصرغزلعلی اکبر یاغی تبارغزل معاصر
این صفحه به دست دوستداران علی‌اکبر یاغی‌تبار اداره می‌شود.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید