شعرخوانی | علی‌اکبر یاغی‌تبار
شعرخوانی | علی‌اکبر یاغی‌تبار
خواندن ۱ دقیقه·۴ سال پیش

صدایم کن

صدام کن تا که من بمیرم به خاطر صوت نازنینت

صدام کن تا که گر بگیرد وجودم از لحن دلنشینت



تو ای گرامی‌نصیبهٔ من نجیبهٔ من حبیبهٔ من

بیا و بنواز عاشقت را به آن صدای عسل‌ترینت


حلاوت محض بود؛ آری حلاوت محض بود؛ باری

چه دلخوری‌های گاه‌گاهت چه آنچنانت چه اینچنینت

حلاوت محض بود باری تمام اطوار و قول و فعلت

چه وقت شک کردنت به یاغی چه وقت گل کردن یقینت



چه روزها؟ نه چه هفته‌ها؟ نه چه‌ماه‌ها؟ نه چه‌ سال‌هایی

که دیدگان تپندهٔ من نشسته بودند در کمینت


صدام کن ای جنون کامل صدام کن نور دیده و دل

که بی‌قرار است همنشانت که بی‌قرار است همنشینت


بگو سلام و مرا رها کن که از وفور شعف بمیرم

برای شیرینی مليح تلفظ ناز حرف سینت



هزار دامن سداب و سوسن نثار دست گره‌گشا و

هزار جان گرامی از من فدای زیبایی متینت



چه می‌توان گفت در دعايت جز اینکه تا زنده‌ام بگویم

عزیزتر باد از این وجودت گشاده‌تر باد از این جبینت



علی‌اکبر یاغی‌تبار

@aliakbaryaghitabar

شعرغزلشعر عاشقانهعلی اکبر یاغی تبار
این صفحه به دست دوستداران علی‌اکبر یاغی‌تبار اداره می‌شود.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید