یلدا کریمی
یلدا کریمی
خواندن ۱ دقیقه·۱۰ ماه پیش

تسلیم

من نمی‌توانستم طبیعت سرکشم را رام کنم تا فرمان‌بردار آن کس باشد که دوست دارد همه‌جا فرمانروا، بخشنده و انتقام گیرنده تنها خودش باشد.

او که دوست دارد همیشه ناظر باشد و به هر کجا سرک بکشد.

دروغ زنده‌ای که در میان ناتوانان، توانای بزرگی است. توده مردم این چنین‌اند و من هرگز دوست نداشته‌ام در میان گله باشم؛ گو اینکه پیشتازش باشم...

و نیز هرگز نخواسته‌ام با گرگ‌ها باشم...

شیر تنهاست و من نیز!

روانشناسیانسانتنهاییقدرتبریده کتاب
دانشجو کارشناسی ارشد روان‌شناسی بالینی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید