الا ای آهوی وحشی کجایی؟
مرا با توست چندین آشنایی
دو تنها و دو سرگردان دو بی کس
دد و دامت کمین و از پیش و از پس
بیا تا حال یکدیگر بدانیم
مراد هم بجوییم، ار توانیم
که میبینیم که این دشت مشوش
چراگاهی ندارد، خرم و خَوش
که خواهد شد بگویید ای رفیقان
رفیق بی کسان، یار غریبان
مگر خضر مبارک پی در آید
به یمن همتش کاری گشاید، گشاید...
چو آن سرو روان شد، کاروانی
ز شاخ سرو می کن، سایبانی
لب سرچشمه ای و طرف جویی
نم اشکی ای و با خود گفت و گویی
به یاد رفتگان و دوستداران
موافق گرد با ابر بهاران
چو نالان آیدت آب روان پیش
مدد بخشش ز آب دیده ی خویش
نکرد آن همدم دیرین مدارا
مسلمانان، مسلمانان، خدا را
مگر خضر مبارک پی تواند
که این تنها به آن تنها رساند
که این تنها به آن تنها رساند...