زئوس؛ خدای خدایان
زئوس؛ خدای خدایان
خواندن ۱ دقیقه·۵ ماه پیش

الا ای آهوی وحشی

الا ای آهوی وحشی کجایی؟

مرا با توست چندین آشنایی

دو تنها و دو سرگردان دو بی کس

دد و دامت کمین و از پیش و از پس

بیا تا حال یکدیگر بدانیم

مراد هم بجوییم، ار توانیم

که میبینیم که این دشت مشوش

چراگاهی ندارد، خرم و خَوش

که خواهد شد بگویید ای رفیقان

رفیق بی کسان، یار غریبان

مگر خضر مبارک پی در آید

به یمن همتش کاری گشاید، گشاید...

چو آن سرو روان شد، کاروانی

ز شاخ سرو می کن، سایبانی

لب سرچشمه ای و طرف جویی

نم اشکی ای و با خود گفت و گویی

به یاد رفتگان و دوستداران

موافق گرد با ابر بهاران

چو نالان آیدت آب روان پیش

مدد بخشش ز آب دیده ی خویش

نکرد آن همدم دیرین مدارا

مسلمانان، مسلمانان، خدا را

مگر خضر مبارک پی تواند

که این تنها به آن تنها رساند

که این تنها به آن تنها رساند...


حافظمحسن نامجوفرامرز اصلانیشعر
اینجانب زئوس هستم؛ خدای خدایان؛ رفیقِ شفیق اوریلیوس اعظم. پیش می‌آید که مرا یاسین هم خطاب کنند. و البته در مواقع رسمی، باقریان. به‌هرحال عتش‌ام نوشتن است و اینجا هم قبرستان نوشته‌های ناپخته‌ام:)
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید