بنظرتان یک غروب دلگیر تابستانی چه می طلبد؟ کمترین کاری که باید کرد این است که از خانه بزنی بیرون. اما امروز کاری را کردم که هیچوقت انجام نداده بودم. تصمیم گرفتم پیشرو پلی کنم و متنی در ویرگول منتشر کنم. آخر آهنگ رپ و نوشتن، مرد حساب؟ ترکیب بهتری پیدا نکردی؟!
الان که دارم این خطوط را می نویسم، آهنگ استثنائی شایع و ساعی پلی است. حس عجیبی دارد. هم دلم می خواهد با آهنگ همراه شوم و از آن لذت ببرم و هم دلم نمی خواهد دست از نوشتن بردارم. فکر کنم مغزم هفت جد که چه عرض کنم، هفده جد و آبادم را دارد فحش می دهد. مدام دارد بین آهنگ و نوشتن سوویچ می کند.
از دو سه روز کتاب طعم گس خرمالو را آغاز کرده ام. قبل از شروعش حس خوبی بهش نداشتم. حدس می زدم مجموعه داستان گنگی مثل بیشتر مجموعه داستان های امروزی بیش نیست. حس می کردم داستان هایش آبکی و بازاری اند. یا شایدم سعی دارند شعاری و بزرگ بنظر برسند. اما واقعیت خلاف همه اینها بود.
باید بگویم از این سوپرایز بسیار خوشحال شدم. مدت ها بود داستان دندان گیری نخوانده بودم. زویا پیرزاد در این سه داستان از پنج داستانی که خوانده ام هنر خودش را نشان داده. نشان داده که نویسنده آبکی و خیاری نیست. داستان هایش عمق دارند. و عمق داشتنش به این معنی نیست که مفهومی است و نمادهای فراوان دارد؛ یا زبان سخت و خاصی دارد. به هیچ وجه. داستان هایش بسیار ساده و روزمره اند. داستان هایی که در چند متری ما رخ می دهند. داستان هایی که هیچ کدام ما با آنها بیگانه نیستیم.
البته که این کتاب فاصله بسیاری با شاهکار دارد اما بی شک کتاب خواندنی ایست. کتابی کوتاه، ساده و خوش خوان. می توان هر روز یک داستانش را خواند و هر روز لذت خالصی را تجربه کرد.
یک مورد دیگر. میدانی، راستیتش دوست داشتم با یک رمان بلند مواجه می شدم. اینکه بتوانم چند هفته با شخصیت های داستان زندگی کنم و آنها را در روزمره کنار خودم داشته باشم. اما از طرفی لذت این داستان ها به همین کوتاه بودنش است. به همین شیوه نگارش فعلی اش. شک دارم اگر جور دیگری بود، دلنشین از آب در می آمد.
بعد از این باید بروم سراغ زمین سوخته احمد محمود. تنها کتاب احمد محمود غیر از «همسایه ها» که می توانم قرض کنم و بخوانم. آه، همسایه ها! چه لذتی! چه داستانی! فقط امیدوارم روزگاری آن را بخوانید و آنوقت می فهمید از چه حرف می زنم.
راستی، شنیدن پلی لیست شایع بعد از مدت ها به گوش هایم چسبید. واقعیتش این است که چندان طرفدار شایع نیستم. بنظرم بسیار بازاری شده است. کارهای قدیمی اش خیلی بهتر بودند. اما چه اهمیتی دارد که نظر و عقیده من چیست، ها؟