زئوس؛ خدای خدایان
زئوس؛ خدای خدایان
خواندن ۱ دقیقه·۱ سال پیش

کسی از پایان چه می‌داند؟!

وقتی از کلمات جالب، درجای درست استفاده میکنم بسیار لذت میبرم. انگار که دنیا را بهم داده اند. احساس میکنم نویسنده ی بزرگی شده ام و میتوانم دنیا را در مشتانم جا دهم (نه، دنبال این نگرد که شاید این جملات ترکیب کلمات خاصی داشته باشند!). کسی چه میداند؟ شاید در پایان یک نویسنده شدم. شاید هم نه. آینده هیچ مشخص نیست.

مهم نیست که این مشخص نبودن آینده چقدر ترسناک است-که یقینن در حدی‌ست که میتواند شاش را در مثانه خشک کند-؛ مهم نیست که آینده ی نامعلوم چه بلایی میتواند سر ما بیاورد؛ بهترین کار این است که با آگاهی و پذیرش نسبت به این آینده ی نامعلوم، این قصد را اتخاذ کنیم که روز به روز تصمیمات بهتری بگیریم تا آینده ی نامعلوم بهتری برای خودمان رقم بزنیم.

تجربه ام از این حکایت میکند که اگر تصمیماتِ درست به اندازه ی کافی گرفته شوند، میتوانند آینده ای امیدوارانه تر را شکل دهند. به تفسیری دیگر، حداقلش از چیزی که تصور میکنی بدتر نخواهد بود.


|نوشته به مورخ نوزده دی هزار و چهارصد و یک|

آینده‌ی نامعلومنوشتننویسندگی
اینجانب زئوس هستم؛ خدای خدایان؛ رفیقِ شفیق اوریلیوس اعظم. پیش می‌آید که مرا یاسین هم خطاب کنند. و البته در مواقع رسمی، باقریان. به‌هرحال عتش‌ام نوشتن است و اینجا هم قبرستان نوشته‌های ناپخته‌ام:)
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید