yeDoor
yeDoor
خواندن ۱ دقیقه·۵ سال پیش

حسِ قدردانی

یه نفر به گروه‌مون اضافه شده. تازه اومده و خب توی اون دوران سرگردونی و بی‌کسی اول هست. من این روز‌ا خیلی کار دارم اما یادمه هم‌گروهی‌هام توی این روزا خیلی کمکم کردن و باهام مهربون بودن. برای ادامه دادن این حلقه‌ی مهربانی، تصمیم گرفتم خیلی کمکش کنم.

واقعا هم خیلی وقت گذاشتم، حتی یکمی بیش‌تر از توانم. ینی به خاطر همین کلی از کارهام مونده.

از دیشب ولی توی ذهنم مونده که این همه کار کردم براش، آخر یه تشکرم نکرد. نمی‌دونم چرا به این فکر می‌کنم. من آخه اصلا برای یه کلمه‌ی «متشکرم» این کارا رو نکردم که. حالا مثلا میگفت این کلمه‌ رو چه اتفاق خاصی برای من میفتاد؟

احساسات ادم عجیبه، خیلی عجیب.

حس قدردانیچرخه‌ی مهربانیدلنوشتهروزمرهیه دور
مدتی هست دور شدم. این‌جا از احساسات مختلفی که باهاشون روبه‌رو می‌شم می‌نویسم. از اینکه خونده بشن، خوش‌حال می‌شم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید