یه چیزی بود که تا شش ماه پیش خیلی دنبالش بودم و نشد. نشدنش هم ناراحتم کرد. حتی فکر کنم یه پست هم راجع بهش اینجا نوشتم و از شکست گفتم. حالا، بدون مقدمه بهم پیشنهاد شده. البته خب قبول کردنش خیلی هم ساده نیست اما اسبابش دیگه فراهم شده.
الان اونقدر نمیخوامش، اصلا نمیدونم تصمیم خوبی بوده یا نه. نمیدونم الان این یه فرصته که اگه نرم دنبالش به بختم پشت پا زدم یا اینکه دنیا میخواسته بهم بفهمونه ببین اون شکست نبود. ببین الان از نشدنش خوشحالی...
این دوراهیها و تصمیمها خود زندگیان. هر چی هم بزرگتر شدم بیشتر شدن. کی بیفتیم پس تو سراشیبی؟