yeDoor
yeDoor
خواندن ۱ دقیقه·۶ سال پیش

کورسویی از امید

یه خبر خوب گرفتیم. تغییرات نگرشم بعد از این خبر خوب برام جالبه که دوست دارم این‌جا ثبت‌شون کنم.

اول باید توضیح بدم که این اتفاق تاثیر مستقیمی توی زندگی الانم و حتی چندین سال آینده‌ام نداره. فقط از اونجایی که همیشه باید یه نقشه‌ی دوم (پِلن بی) توی ذهنم داشته باشم، شروعش کردم. هنوز به نتیجه‌ی قطعی نرسیده اما خب با احتمال خوبی می‌رسه.

حالا از وقتی این خبر اومده، توی ذهنم یه امید بزرگی اومده که بقیه‌ی کارها هم که هیچ ربطی به این اتفاق ندارن خوب پیش می‌رن. افکار منفی ذهنم کم‌تر شدن. به طرز احمقانه‌ای حتی دلتنگیم هم کم‌تر شده.

وقتی یه خبر بدی می‌شنوم به‌سختی می‌تونم ذهنم رو ازش منحرف کنم و به کارهام برسم برای این اما برعکس بود. یه هیجانی تا یه ساعت بود اما بعدش زندگی عادی شد.

خلاصه‌اش اینه که ذهن‌مون بازی زیاد باهامون می‌کنه و ما باورش می‌کنیم. حالا اینکه چطوری تربیت‌اش کنیم که خوش‌حال‌تر باشیم و در مقابل اتفاق‌های هر‌روزه که روی بیش‌ترشون هم فقط ذره‌ای کنترل داریم، تزلزل‌مون رو کم کنیم، نمی‌دونم.


دلتنگیدلنوشهروزمرهخبر خوب
مدتی هست دور شدم. این‌جا از احساسات مختلفی که باهاشون روبه‌رو می‌شم می‌نویسم. از اینکه خونده بشن، خوش‌حال می‌شم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید