روزی دوستی از من پرسید: «چرا مینویسی؟»
و مهمتر از آن، «چرا نوشتههایت را منتشر میکنی؟»
دقیقاً یادم نمیآید در آن لحظه چه پاسخی به او دادم. احتمالاً کمی اندر مزایای نوشتن سخن راندم و شاید هم از عشق بیحدوحصرم به نویسندگی گفتم. دوست داشتم با حضور ذهن بیشتر، پاسخ طولانیتری میدادم. تصمیم گرفتم کمی بیشتر به پاسخ این سوال فکر کنم و راجع به دلایل نوشتن بنویسم. جملاتی که در ادامه میخوانید، دلایل من برای هرروز نوشتن است؛ حتی اگر تمامشان را منتشر نکنم.
مینویسم تا روحم را شفا دهم.
مینویسم تا از دغدغههایم بگویم.
مینویسم تا نشان دهم که وجود دارم و هستم.
مینویسم تا از شادی، غم، لذت، رنج، عشق و نفرت بگویم.
مینویسم تا شناخته شوم.
مینویسم تا نویسنده شوم.
مینویسم تا در سیل غم و غصهها غرق نشوم.
مینویسم تا مختصر تجربهها و دانستههایم را با دیگران شریک شوم.
مینویسم تا نقد و اعتراضم را بیان کنم.
مینویسم تا جادوی کلمات را نشان دهم.
مینویسم تا افکار و احساساتم را به کاغذ منتقل کنم.
مینویسم تا ذهن منسجمتری داشته باشم.
مینویسم تا با دیگران همدلی کنم.
مینویسم تا تاثیرگذار باشم.
مینویسم تا کسب درآمد کنم (بله! این هدف بدی نیست!).
مینویسم تا آدمها بخندانم، بگریانم و احساساتشان را قلقلک دهم.
مینویسم تا بر خشم و هیجاناتم مسلط شوم.
مینویسم تا به محبوبم عشق بورزم.
مینویسم تا از من آثاری در این جهان باقی بماند.
مینویسم تا خودم را بشناسم.
تاکنون به این فکر کردهاید که چرا میان این همه مهارت و حوزههای گوناگونی که میتوانستید به آنها بپردازید، نوشتن را انتخاب کردهاید و مینویسید؟