ویرگول
ورودثبت نام
یکتا
یکتا
خواندن ۲ دقیقه·۵ سال پیش

یک سال

جایی که این روزها بهش میگم خونه، دیشب شروع سال جدیدی رو جشن گرفت. و گرچه من هنوز سه ماه کهنگی پیش رو دارم، با خودم به همه‌ی چیزهایی فکر کردم که از پارسال این روزها تا امسال تغییر کرده.
۲۰۱۹ رو در حالی شروع کردم که خودم رو برای امتحانی سخت آماده می‌کردم. پر از اضطراب بودم و تصور می‌کردم که همه‌ی رویاها و آرزوهام خلاصه میشه در یک حرف الفبا و یک عدد که قرار بود نمره‌ی مورد نظر رو نشون بده. سراسیمه بودم و بلاتکلیف. و بسیار غمگین. پر از احساسی که اسمش رو میگذاشتم عشق، ولیکن بیش از اندازه غمگین.
دوستی برای مهمون‌های فرانسویش ترتیب مهمونی سال نو داده بود. به عنوان کسی که بلد بودم به زبانشون صحبت کنم دعوت شده بودم. تمام شب نوشیدم و بازی‌های ورق فرانسوی انجام دادم بدون اینکه چیزی ازشون بدونم. باهاشون از اینکه چه قدر منتظرم سال دیگه توی کشورشون باشم حرف زدم و هر بار که بهم گفتن با اون چه که می‌بینن زیاد هم دور از ذهن نیست لبخند روشن زدم. نیمه شب با همه‌ی حرف‌ها و فکر‌ها و غم‌های توی سرم به خونه برگشتم و آرزو کردم که سال جدید ۲ میلیارد آدم روی کره‌ی زمین، با خودش برای من شروع‌های بهتر بیاره.

امسال اینجام. جایی که درست ۱ سال پیش از این فقط یک رویا و تصور دور بود. چیزی شبیه به همه‌ی نقش‌هایی که توی سر آدم شکل می‌گیره و به نظر دست نیافتنی میاد. ولی به دست اومد. دو هفته بعد از امروز، یک سال پیش، اون حرف و عدد نمره‌ی قبولی رو بهم نشون داد. و گرچه فهمیدم که تازه شروع اضطراب‌هاست، گرچه روندی که پشت سر گذاشتم تا امروز، اینجا، در این نقطه‌ی جهان باشم خیلی بیش از اونچه که فکر می‌کردم سخت و طاقت فرسا بود ولی گذشت. امروز، برعکس پارسال این موقع، خوش‌حالم. و این بار نه به خاطر جایی که هستم، آدم‌هایی که کنارمن یا احساسی که اسمش رو میگذارم دوست داشتن و در قلبم محکم نگهش داشتم، بلکه به خاطر اینکه یاد گرفتم با وجود همه چیز خوش‌حال باشم. امروز می‌دونم که هیچ شروع یا هیچ پایانی به معنی تموم شدن مشکلات نیست ولی یاد گرفتم که چه‌طوری بهتر نگاهشون کنم. چه‌طور به جای احساس استیصال، کنار بزنمشون و جلو برم. امسال کسی رو کنارم دارم که ۱ سال پیش خودم رو لایق داشتنش نمی‌دونستم و برای همین اجازه می‌دادم که با عشق‌های غمگین موچاله و پژمرده شم. امسال احساس موفقیت می‌کنم. و احساس توانمندی. تصور می‌کنم که دیر یا زود، به هر چیزی که حقیقتن خواهانش باشم می‌رسم.

شهری که این روزها بهش میگم خونه، دیشب شروع یک دهه‌ی جدید رو جشن گرفت. ۲۰۲۰ رو با دوستی ایرانی شروع کردم و نه به خاطر اینکه بلد بودم به زبانش حرف بزنم، به خاطر اینکه از بودن کنارش لذت می‌بردم. و خندیدم. و از اونچه که ذهنم رو درگیر کرده بود حرف زدم. و نوشیدم. و رقصیدم. و گرچه هنوز سه ماه کهنگی پیش رو دارم، تا حدی نو شدم. گرچه سرد بود و مردگی به تن طبیعت شهر بود، به خودم اجازه دادم که نو بشم.

دل نوشته
تا نوشتن اثباتی باشد برای بودن
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید