یکتا·۵ سال پیشزمستان استاین روزها را اگر که میخواستم به داستان بنویسم، حتمن این طور شروع میکردم:« زمستان بود». و باقیاش هر چه که میگفتم باز هم به اندازهی همان…
یکتا·۵ سال پیشچیزی، جاییهمینطور که اخبار رو زیر و رو میکنم، چهار تا منشن پر از خشم توی توییتر مینویسم، چشمم میفته به دو خط جملهی نمک بر زخم پاش و اشک میریزم،…
یکتا·۵ سال پیشیک سالجایی که این روزها بهش میگم خونه، دیشب شروع سال جدیدی رو جشن گرفت. و گرچه من هنوز سه ماه کهنگی پیش رو دارم، با خودم به همهی چیزهایی فکر کرد…
یکتا·۵ سال پیشو عشقمن درد را میشناسم. درد را چشیدهام، دیدهام، شناختهام. درد را زیستهام من. اول بار شاید زمین خوردن سادهای بود. زخم کوچکی روی بینیام. دو…
یکتا·۵ سال پیشخونهی کی؟بین ۱۸ تا ۲۳ سالگی با مادربزرگم زندگی میکردم. به امید مستقل شدن، برگشته بودم ایران و بعد شرایط طوری رقم خورد که مجبور شدم خونهی مادربزرگم…
یکتا·۵ سال پیشدوچرخهی سن!گفت برای تولد بابام شمع ۵ و ۴ خریدم. آقای شیرینی فروشی بهم گفت، به نظرم برای این سن همون شمع علامت سوال کافیه. گفتم بابای تو که ۵۴ سالش نیس…
یکتا·۵ سال پیشکفش دوزک !دیروز صبح، قشنگترین پسر بچهی جهان توی تاکسی کنارم نشسته بود. من عاشق بچههام. فکر میکنم که بچهها واقعیترین موجودات دنیان. هنوز دنیا ذه…
یکتا·۵ سال پیشرفتن سختتره یا موندن؟رفتن همیشه سخت بوده. برای من، رفتن برابره با چشمهای گریون توی سالن فرودگاه و هزارتا سوال بیجواب که این چه جبریه؟ چه جبری اجازه داره هر با…
یکتا·۵ سال پیشجهانمردی به آواز میخواند شعری از حافظ:« جهان پیر است و بیبنیاد.» و کسی از بالای سر گفت که جهان از مصدر جهیدن است. با خودم تکرار کردم بارها که…
یکتا·۵ سال پیش۱۰۰ تا گوسفند کاغذی«ر» همیشه میگه عشق اونیه که به خاطرش سوار هواپیما بشی. «و» میگه آدم به خاطر شهوت هم ممکنه گاهی سوار هواپیما بشه؛ عشق اونه که الویتت باشه. ب…