ویرگول
ورودثبت نام
سجاد حاجیان
سجاد حاجیانبه شعر علاقه دارم، فعلا همین
سجاد حاجیان
سجاد حاجیان
خواندن ۳ دقیقه·۳ ماه پیش

برای جاویدنام مهسا امینی| شعر

به نام تو که اسم رمز ماست
به نام تو که اسم رمز ماست

هم‌ناله با نیزار‌‌های سرزمینی

می‌نالم از چنگال داس آهنینی

با خون دل، با رنج، با غم می‌سرایم

شعری برای خواهرم مهسا امینی

مهسا جوان‌های زیادی جان سپردند

از خون تو گفتند اما تیر خوردند

حنانه و نیکا و مینو و سیاوش

با خون خود ضحاک را در هم فشردند

مهسا سنندج غرق خون شد در هوایت

با تیر جنگی بوق را خاموش کردند

غوغا برایت کرد اهل اشنویه

این زور و استبداد را مخدوش کردند

مهسا شنیدی زاهدانی‌ها که گفتند

ناموس کرد انگار ناموس بلوچ است

بیش از نود گل گرچه پر پر گشت اما

ثابت شد این ترس ز حاکم ترس پوچ است

مهسا ز ترس نام تو زندان شلوغ است

نیلوفر و جادی و دنیا راد حبسند

استاد و دانشجو چه‌ها کردند مهسا

آری تمام مردم آزاد، حبسند

مهسای من با مرگ تو ایران بهم ریخت

معنای آزادی ز خواب ناز برخواست

وحشت ز ظلم و ظالمان با روسری سوخت

آزادگی بی‌نقشی از اعجاز برخواست

مهسا برایت ترک و کرد و لر یکی گشت

سرتاسر ایران سرود همدلی خواند

امید یکبار دگر در شهر پاشید

تنها برای دشمنان بی‌حاصلی ماند

مهسا ز بس نام تو را تکرار کردند

آوازه‌ات در پهنه‌ی آفاق پیچید

زن زندگی آزادی این فریاد زیبا

گل بوسه‌ای از لعل هر آزاده می‌چید

مهسا صدایت را همه دنیا شنیدند

باید ببینی بهر تو شروین چه‌ها کرد

با دین تو را کشتند و کتمان هم نمودند

اما ببین یک ملت بی‌دین چه‌ها کرد

مهسا ستون کاخ اهریمن ترک خورد

رنگ قداست رفت از عمامه اینجا

گرگ از لباس میشِ دین نیشش عیان شد

منبر شکست و عقل شد تنها‌ی تنها

مهسا حجاب و جبر را در هم شکستند

گیسوی خواهر‌های تو در باد رقصید

جای تعصب، حرف وجدان را نشاندند

شرم و حیا از موی زن لغزید و لغزید

بسیار مهسا بهر خونت خطبه خواندند

آن‌ها که تا مرفق به خون تو شریکند

اما نشد مطلوبشان حادث و تنها

دیدند آماج سخن‌های رکیکند

مهسا پس از تو می‌شود ایران دگرگون

مدفون تمام وحشت از تبعیض گردد

وقتی که مردم متحد باشند و همدل

سرما نمی‌آید اگر پاییز گردد

فردای آزادی چه شیرین است مهسا

هر چند عمر نازنینت را گرفتند

نام تو اما رمز پیروزی ماهاست

بردند آن‌هایی که رمزت را گرفتند

فردای آزادی جوانی غرق خون نیست

آغوش مادر تشنه‌ی فرزند؟! هرگز

تنها سیاهی بعد از این جان می‌سپارد

آید زمستان بعد از این اسفند؟ هرگز

فردای آزادی جواب اعتراضی

خون‌ریزی و باتوم و تهدید نفس نیست

زندان فقط جایی برای کسب فضل است

دیگر صدای منتقد‌ها در قفس نیست

فردای آزادی پلیس خطه‌ی ما

با تیر جان مردم خود را نگیرد

لای دو پای زن نباشد دست مامور

مامورم و معذور پایان می‌پذیرد

فردای آزادی دگر حرفی ز غم نیست

شادی و آرامش دگر پایان ندارد

سرتاسر ایران زمین را هم بگردی

خالی است از آن که بگوید نان ندارد

فردای آزادی خبر از درد نان نیست

درد وطن آن روز پایان می‌پذیرد

طفلی نخواهد رفت دنبال زباله

دیگر کسی از شرم بی‌پولی نمیرد

فردای آزادی درخت ناامیدی

از ریشه می‌خشکد برای نوجوانان

دنیا نشاط اهل ایران را ندارد

حسرت خورد دنیا برای خاک ایران

فردای آزادی لب تالاب‌ها خیس

دارد ارومیه دوباره عطر دریا

دیگر نمی‌گرید ز بی‌آبی کشاورز

هم می‌شود پیروز چندین بار بابا

فردای آزادی به روی چوبه‌ی دار

تنها کبوتر آشیانه می‌گذارد

سلول‌ها جایی برای عنکبوت است

باتوم جایش را به گل‌ها می‌سپارد

فردای آزادی همه در پیش قانون

همرنگ‌ هم هستند و فرقی هم ندارند

جایی برای عیش آقازاده‌ها نیست

وقتی که دیگر نخبگان در رأس‌ کارند

فردای آزادی چه رویایی است مهسا

وقتی که طرز زندگی خالی ز املاست

هر کس دلش شاد است با هر اعتقادی

صلح و عدالت جاری از هر چیز و هر جاست

فردای آزادی زنی در ترس تن نیست

حرف از بکارت بیشتر از جنس رویاست

تصمیم او با اوست یعنی مستقل است

بی مرد هم زن مستقل است و دل‌آراست

فردای آزادی خبر از جنگ و خون نیست

صلح و قلم فرمانروا جای سلاح است

دیگر خبر از وحشت و ترس از گنه نیست

اصلا نپرسیدن فقط جرم و گناه است

فردای آزادی است روز نازنینی

آزادی از چنگال داس آهنینی

امروز آزادی اگر جان می‌پذیرد

جانم فدایت خواهرم مهسا امینی

۲۳.۷.۱۴۰۱

زنجان. سجاد حاجیان

#مهسا_امینی

#حنانه_کیا

#نیکا_شاکرمی

#مینو_مجیدی

#سیاوش_محمودی

#نیلوفر_حامدی

#جادی

#دنیا_راد

#شروین_حاجی‌پور

پ.ن: آن روزها ...

مهسا امینیزن زندگی آزادیبرای آزادیاعتراضات سراسریشعر
۵
۲
سجاد حاجیان
سجاد حاجیان
به شعر علاقه دارم، فعلا همین
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید