سجاد حاجیان
سجاد حاجیان
خواندن ۱ دقیقه·۹ ماه پیش

و من افسرده نیستم



در را که باز می‌کنی همه‌ی مرگ می‌دود بیرون!

انگار نور زندگی از سمت تو می‌تابد.

کنارم که می‌نشینی تنم را رها می‌کنم

و تو می‌شوم

با چشم‌های تو می‌بینم و با صدای تو

وزن بودنم را به رخ هستی می‌کشم

تو قند کنار چایی نیستی

تو گوشت تنی

تو خود دهانی

تو چیزی فراتر از بودنی

فراتر از حقیقت

فراتر از آنچه نیستی می‌نامندش

و من

و من افسرده نیستم؛ تو را کم دارم

تو را

کم دارم.


۲۷.۱۱.۱۴۰۲

من. اینجا

اوشاید من
به شعر علاقه دارم، فعلا همین
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید