دختر بودن برای من تجربه بزرگ شدن نه چندان دلنشینی به همراه داشت. همراه محدود شدم و همیشه جواب هر چرایی این بود که چون دختری! خداروشکر میکنم برادر نداشتم وگرنه قطعا یا از حسادت میمیردم یا اون رو میکشتم.
"نمیشه سوار دوچرخه بشی، نمیشه با دوستات بری بیرون، چرا قهقه میزنی، چرا با پسرخالت بازی میکنی بزرگ شدی دیگه، چرا ..."
من گیج دنیای بچگی بدون درک اینکه اصلا نامحرم چیه، محرم کیه یه دفعه پرت شدم تو عالمی که همیشه بهم گفتن مواظب مردا باش!
خنده دارترین اتفاق این بود که وقتی به سن تکلیف رسیدم حتی درکی از پوشش هم نداشتم. تیشرت رو با ساق دست تا آرنج میپوشیدم چون دیدهبودم مامانم لباس هاش رو با ساق میپوشه، حالا اینکه بازو من لخت بود هیچ به ذهنم نمیرسید. همیشه به من گفتن مردای تو کوچه مثل گرگن، مواظب باش.
همیشه بهم گفتن ما "صلاح تورو میخواییم". چقدر نفرت دارم از این جمله. چقدر اذیت شدم برای صلاح و محبت.
اگر روزی دختری داشته باشم دوست دارم جسور و بلندپرواز باشه. هیچ وقت بهش نمیگم چون تو دختری! بهش یاد میدم بلند بخنده، تا هر سنی که دوست داشت تو پارک اسکیت بازی کنه، با پسرا بازی کنه و نترسه. بالا و پایین بپره و نترسه، زمین بخوره و بلند بشه، نگران زخمی شدن دست و پاش و زشت شدن نباشه، نگران جوش دوران بلوغ و موندن جاش روی صورتش نباشه، اگه عینکی شد نگران نباشه که بد قیافه شدم. به خاطر خوردن یه شکلات بهش عذاب وجدان نمیدم که چاق میشی، به خاطر تپل بودن یا کوچیک بودن سایز اندامش تحقیرش نمیکنم. وقتی پریود شد بغلش میکنم و کمکش میکنم کنار درد و عذابی که داره دیگه نگران پنهان کردن مشکلش از غریبهها و حتی پدرش نباشه. بهش یاد میدم مردا هم انسانن، هم خوباند هم بد. برای تلاشهاش تحسینش میکنم نه زیبایی و لوندی. برای دستاورداش بهش جایزه میدم نه برای آرایش کردن.
فقط و فقط میخوام خودش باشه؛ بدون سانسور بدون خفه کردن صدای بلند خندیدنش بدون نگرانی از حرف مردم.
امیدوارم هیچوقت دخترم به خاطر جنسیتش احساس دست کم گرفته شدن نکنه. امیدوارم به دختر بودنش افتخار کنه.
امیدوارم دخترم روزی عشق رو پیدا کنه و ازش نترسه