در قسمت اول خاطره ی روز های مصر از فراز و نشیب های رسیدن به مصر گفتیم و در آخر از ورود به قاهره، در قسمت دوم روز های مصر قراره قاهره رو در اولین نگاه مرور کنیم و از تفاوت های این شهر آفریقایی با تهران بگیم. نوبته اینکه با پایتخت مصر تاریخی بیشتر آشنا بشیم!
و امّا قاهره ، شاید بتوان گفت فرودگاه ها اولین نمایش یک شهر توریستی هستند ، و اولین شوک از مصر بزرگ و نامدار دقیقا در همان فرودگاه بین المللی قاهره شکل میگیرد،فرودگاه قدیمی و بی امکاناتی که احتمالا در رقابت با فرودگاه شهری مهرآباد از همان ابتدا قافیه را میبازد .
اما از آنجایی که باید جانب انصاف را رعایت کنم باید از رفتار خوب پرسنل این فرودگاه بنویسم چرا که نه تنها در ایران که در هیچ کدام از کشورهایی که تا به حال به آن سفر کردم رفتار خوب و مودبانه ای مانند رفتار پرسنل فرودگاه قاهره ندیدم.
بعد از فروردگاه نوبت قدم نهادن به شهر قاهره است و وقوع دومین شوک ، هوای گرم و شرجی هفت دی ماه که زیر آفتابش سوخته شدن تک به تک سلول های پوستت را به وضوح حس میکنی.البته برای ما که از تهران بارانی به قاهره بیابانی سفر کردیم علاوه بر احساس سوزش روی پوست سوزش عمیقی هم در قلبمان حس میشد .
بلاخره از شوک دوم بیرون آمدیم و به سمت ماشینی که برای استقبالمان آماده بود حرکت میکنیم ، البته کلمه استقبال را که خواندید به دنبال اتفاقی شکوهمند در ذهنتان نگردید، منظور از استقبال در واقع حضور یکی از همکاران عزیز سفارت در فرودگاه برای انتقال ما به سفارت بود.سومین شوک قاهره اما ماشین های قدیمی و خاک گرفته پارک شده در پارکینگ فرودگاه بود،در نگاه ما شاید اولین راوی وضع نابسمان مردم مصر همین ماشین ها بودند .چشم از این ماشین های خاکی پارک شده در فرودگاه گرفتیم و سوار ماشین استقبال کننده عزیز شدیم.
ماشین که به حرکت درآمد استقبال کننده عزیز توضیح داد که مسیری که در حال عبور از آن هستیم در واقع جزو بهترین و مرفه ترین منطقه های شهر قاهره است،توجه ام جلب شد و از پنجره ماشین به خیابان هایی که از آنها عبور میکردیم بیشتر دقت کردم راستش را بخواهید به ذهنم خطور کرد دمشق جنگ زده به مراتب وضعیت بهتری نسبت به خیابان های مرفه ترین منطقه ی قاهره دارد،در نتیجه ذهنم حتی لحظه ای به سراغ مقایسه این خیابان ها با خیابان های تهران که نه با هیچ خیابانی در کل ایران هم نرفت!
قبل از این سفر خود را برای رو به رو شدن با بدترین شرایط آماده کرده بودم،اما باور کنید وضعیت از بدترین تصورات من هم خراب تر بود و اینطور به نظر میرسید که اوضاع از این هم وخیم تر خواهد شد.
با دقت بیشتری به خیابان نگاه کردم،وضعیت عجیب و باورنکردنی بود،خانه های خاک گرفته ای که مشخص بود عمر بنای آنها به بیش از پنجاه سال میرسد.خانه ها عموما نمای سیمانی داشتند سیمان های خاک گرفته!
آنهایی که خیلی برای ظاهر خانه هایشان اهمیت قائل شده بودند روی این نمای سیمانی را رنگ کرده بودند اما انتخاب این رنگ ها هم خبر از روحیه نه چندان شاد مردم قاهره میداد، رنگ های چرک و دلمرده ای که روی آنها هم به اندازه یک قرن خاک نشسته بود و صاحب خانه هایی که معلوم بود برای سالیان طولانی حتی شستن این دیوار ها را از خود و مردم شهر دریغ کرده بودند.
چشم چرخواندنم و به پیاده رو ها نگاه کردم در هر پیاده رو کوهی از آشغال دیده میشد و شیشه خورده گویی عضو دائمی این پیاده رو ها بود.
آرزو میکردم همین الان دور میزدیم به فرودگاه میرفتیم و با اولین پرواز به کشور تمیز و زیبای خودمان برمیگشتیم،اما اینبار سرنوشت برای ما تجربه ی زندگی در این شرایط را مهیا دیده بود و چاره ای نبود جز قبول این سختی.
بلاخره به محلی که باید تا زمان پیدا کردن خانه مناسب در آن اقامت میکردیم رسیدیم،این ساختمان در واقع رزیدانس سفارت ایران بودرزیدانس ساختمان قدیمی داشت با این حال تمیز و مرتب بود راستش احساس میکردیم وارد خاک ایران شده ایم حیاط بزرگ و سرسبز همه چیز در عین قدیمی بودن تمیز و مرتب بود
و احساس آرامشی نسبی پس از اولین رویارویی با قاهره....