" کمال گرایی در روانشناسی، ویژگی شخصیتی است که خصوصیات آن، با تلاش فرد برای بیعیبونقص بودن و تنظیم استانداردهایی برای بالاترین سطح عملکرد توصیف میشود و ... " ویکی پدیا
مقدمه
یه روز گرم تابستانی ،وقتی وسط کویر لوت از گروه دوستانت جا موندی (شایدم عمدا ولت کردن رفتن !) خلاصه گم شدی ، همینطوری خسته و رنجور و تشنه داری به دنبال یه آبادی،روستایی چیزی میگردی ، چند تا کَرکَس هم دارن بالای سرت پرواز میکنن ، توی اون اوضاع ناجور یهویی برمیخوری به یه پیرمرد مهربون گاریچی که داره بستنی میفروشه !
دست میکنی تو جیبت میبینی 10هزار تومن بیشتر پول نداری و پیرمرد قصه ی ما متاسفانه کارتخوان نداره ! خب پیرمرد مهربون میگه ، من 20مدل بستنی دارم (شکلاتی ، وانیلی ، فندقی ، توت فرنگی و... ) که با هر هزار تومن میتونی فقط 1 قاشق بستنی بخوری ، حالا کدوم طعم از بستنی رو انتخاب میکنی ؟ 10 قاشق از یک طعم برمیداری یا یک قاشق از 10 طعم های مختلف بستنی ؟
شروع
سلام عرض میکنم به همهی شما دوستان عزیزم ، امیدوارم حال دلتون خوب باشه ، خب همینطور که مشخصه از عنوان مطلب ،افرادی که از کمالگرایی رنج و یا مثل من لذت می برند ، وقتی تو مسیری قرار می گیرند که باید از بین چند گزینه انتخاب های داشته باشند ، خیلی چالش های اساسی یک انتخاب مثل هزینه آموزش یا هزینه فرصت یا سختی و آسونی هر انتخاب براشون مهم نیست بلکه براشون بیشتر مهمه که بهترین انتخاب ممکن رو بدون در نظر گرفتن شرایط خود انجام بدن (تفاوت انتخاب یک فرد معمولی و یک کمالگرا در اینجا مشخص میشه !)
البته اینو توی پرانتز بگم به نظر من هر کسی دارای طیف خاصی از کمالگرایی هست ، کمالگرایی اصلا یه صفت جدا نشدنی از انسانه و به هیچ وجه چیز بدی نیست ، ولی خب باید قبول کنیم آدم ها طیف های مختلفی از این صفت ( و صفات دیگه رو ) بروز می دهند ، مثلا توجه به نظافت و پاکیزگی خوبه ولی توجه بیش از حد به پاکیزگی تبدیل میشه به یک بیماری روحی به نام وسواس که فرد و اطرافیانش رو بشدت عذاب میده !
خب کامبک می زنیم به داستان : اگر شما یه آدم معمولی باشید توی این شرایط براتون فرقی نداره و پول رو پرداخت می کنید و بستنی رو می خورید و لذت می برید ولی برای خیلی از آدم ها گرفتن این تصمیم سخته ، حتی ممکنه قید خوردن بستنی (قید یادگیری برنامه نویسی ) رو بزنند به خاطر اینکه نمیدونن کدوم بستنی (کدوم زبان برنامه نویسی یا فریمورک ) خوشمره تره ...
شاید الان پیش خودتون بگید این داستان غیر واقعی و مسخره هست و حاصل تراوشات ذهن پریشان نویسنده می باشد ولی باور کنید این داستانی که من گفتم خیلی مسخره تر از چیزی های نیست که امروزه ما در جوامع برنامه نویسی شاهدش هستیم! اجازه بدید یکم بیشتر براتون توضیح بدم ، تا حالا شده توی گروه های شبکه های اجتماعی مختلف ، انجمن های برنامه نویسی ، کلیپ های یوتیوپ ، دورهمی های برنامه نویسی به این جور سوالات برخورد کرده باشید ؟
+بهترین IDE برای برنامه نویسی چیه ؟
+وی اس کد یا اتم یا سابلایم تکست ؟
+بک اند یا فرانت اند ؟
+بهترین زبان برنامه نویسی ؟
+کاملترین فریمورک زبان X ؟
+پایتون یا جاوا اسکریپت ؟ فلاتر یا ری اکت نیتیو ؟ جنگو یا لاراول ؟
خب این سوالات مسخره تره یا داستان نازنین من ؟ (خنده شیطانی ? )
برمیگردیم به داستان : قبل از اینکه انتخاب کنید بستنی رو بخورید یا نه ، دوستانتون شما رو پیدا می کنن و کلا قضیه بستنی خوردن کنسل میشه (سادیسم نویسنده !) ، رسیدی خونه ، حالت بد میشه ، به بیمارستان مراجعه می کنی ، پزشک بهت توضیح میده که طبق نتایج آزمایشات شما به دلیل قرار گرفتن در معرض تشعشعات خورشید در بیابان( اقتباس از فیلم مردان ایکس) یه جهش ژنتیکی در بدنت به وجود اومده و صاحب استعداد خاصی شدی ، اون استعداد چیزی نیست جز برنامه نویسی ، پس باید هرچه زودتر برنامه نویسی رو برای نجات بشریت شروع کنی! ( اشک هایش را پاک می کند )
برمیگردی خونه ! خب میری سراغ برادر گوگل و شروع به سرچ میکنی و احتمالا با نتایج زیر بر میخوری :
یه سری مقاله ترجمه شده در مورد بهترین زبان های برنامه نویسی :
زبان های که باید تا 2050 یاد بگیرید تا کرونا نگیری !
بهترین زبان سال 2020 !
با یادگیری این زبان ها تا سال 1400 استخدام شوید ! و...
این جور چیزا که عموما هم توی همشون تموم چیز های که معرفی میکنن اول پایتون هست (سینتکس ساده ، دلیل بر یادگیری سریعتر و آسونتر نیست ، باور کن دوست عزیز! دیدم که میگم !) و روبی و جاوا و گو ، سوئیفت و... هستن
خب بعدش احتمالا میری سراغ سایت های کاریابی ، یهو برگات میریزه ! پس چی شد اون زبان های که توی اون سایت های بالا اسمشون بود ؟ پس کجاست اگهی استخدامی یادگیری ماشین ؟ گولنگ کجاس ؟ روبی ؟ اسکالا ؟ جاوا ؟ سوئیفت ؟ اینجا که همش برنامه نویس سی شارپ و پی اچ پی با 17 سال سابقه کار میخوان?
بعد میگی بزار نظر چند تا متخصص رو بخونم ، میری توی انجمن های برنامه نویسی اونجاست که ضربه نهایی رو میخوری ! ( از لحاظ تکنیکی الان خزان شدی! ) با یه سری تاپیک مواجه میشی آدم های که مثل خودت سوال پرسیدن که از کجا شروع کنن و شروع میکنی جواب ها رو میخونی ...
+داداچ برای پیدا کردن شغل بچسب به پی اچ پی ، اول خدا بعد لاراول بعد وردپرس !
+داداچ پی اچ پی مرد ، فقط جی اس ، یه بار یاد بگیر همه جا کد بزن !
+داداچ فقط پایتون خداست ، نرو سمت جاوا اسکریپت که مثل نوشابه است ...
+داداچ پایتون کُنده ! برو سمت خانواده سی و سی شارپ ، شی گرائیت رو هم قوی کن !
+داداچ شی گرائی پرفرمنس بالایی نداره ، آینده متعلق به مکتب فانکشناله !
در اینجا معمولا خیلی از افراد بیخیال میشن ، خیلی ها هم دل رو میزنن به دریا یکی رو انتخاب میکنن و..
ولی مشکل ما اینجا افراد معمولی نیست چون اونا گلیم خودشون رو از آب میکشن بیرون بلکه مشکل شبه کمال گراهایی (مثل خودم ) هستند که حتی با وجود شروع ، همش دلشون جای دیگست ...
هرگز وجود حاضر غایب شنیدهای ؟ / من در میان جمع و دلم جای دیگر است ! <سعدی>
خب حالا باید چه کار کنیم ؟
دوست عزیزم ، همین که تا اینجای متن رو خوندی یعنی شما دنبال یادگیری برنامه نویسی هستی ، حقیقتش اینه من این همه داستان سرایی کردم فقط تو رو بکشونم تا این پایین دو کلام حرف حساب باهات بزنم ، ببین داداشم (شایدم آبجی) همه افرادی که روز اول برنامه نویسی رو شروع کردن مثل الان تو چیزی بلد نبودن ، سر درگم بودن ، بارها و بارها خسته شدن و حتی شاید مجبور شدن هرچی یاد گرفتن رو بریزن دور ، دوباره از اول شروع کنن ولی مطمئنم همهی افراد موفق در یه چیز مشترک هستن ، بیخیال نشدن !
خب این تکنیک که من میخوام بهتون معرفی کنم فقط باعث میشه بیخیال نشید ، حتی باعث میشه اشتیاق عمیق برای یادگیری برنامه نویسی در درون شما به وجود بیاد که در آینده برنامه نویس بزرگی شوید ، همین !
قطعا نظرات شما مایهی مفاخرت و مباهات اینجانب می باشد ?
پایان قسمت اول
ادامه دارد ...