زینب یحیی پور گراکوئی
زینب یحیی پور گراکوئی
خواندن ۱ دقیقه·۴ سال پیش

تولد من


امروز تولد من است. ما رفتیم به شیرینی فروشی. من یک کیک?دیدم. به مامان و بابام گفتم: می شه این کیک?را بخرید؟!

مامان و بابام گفتند: نگاه کن این کیک قشنگ?تر نیست؟!

من یکم فکر کردم و گفتم: راست می گین این کیک ?خوشگل تر از اونه!

مامان و بابام این کیک?را خریدند و یک شمع ۶ سالگی و یک کلاه تولد هم خریدیم، چون ۶ سال گیم تمام شده بود. به خونه رفتیم. مامان و بابام برای من تولد گرفتند و یک ساعت مچی صورتی به من هدیه دادند. من آن تولد را هیچ وقت فراموش نمی کنم.

تولدکیکمامانبابام
من زینبم. کلاس پنچمم و یازده سالمه. دوست دارم داستان بنویسم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید