زینب یحیی پور گراکوئی
زینب یحیی پور گراکوئی
خواندن ۱ دقیقه·۴ سال پیش

ساعت دوباره شد هشت


ساعت دوباره شد هشت

مادرم مو هایم را شانه زد

من رفتم به مدرسه

ساعت دوباره شد دوازده

کیفمو جمع کردم دوباره

رفتم خونه ناهار خوردم

خوابیدم مشقامم و نوشتم

شام خوردم و خوابیدم ...

ساعتدوبارهمادر
من زینبم. کلاس پنچمم و یازده سالمه. دوست دارم داستان بنویسم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید