ویرگول
ورودثبت نام
زینب یحیی پور گراکوئی
زینب یحیی پور گراکوئی
خواندن ۱ دقیقه·۳ سال پیش

پروانه ی?خودخواه داستان های مناسب برای کلاس اول مناسب برای کلاس اول

یک پروانه?خودخواه بود که می گفت: من از شما خوشگل تر هستم.

یک روز پروانه ی خودخواه به قو? کوچولو گفت: من از تو زيبا تر هستم.

قوی بیچاره خیلی ناراحت شد.

پروانه ي خودخواه یک روز به طوطی?کوچولو گفت: تو چقدر صدای دیگران را تکرار می کنی خسته شدم.

یک روز پروانه ی خودخواه در جنگل پرواز می کرد که دید پرنده اي?تو دامی که شکارچی ها برای پرندگان گذاشته بودند گرفتار شده.

پرنده می گفت: کمک! کمک! پروانه کوچولو کمکم کن!

پروانه به پرنده کمک نکرد و گفت: من بخاطر تو خودم را تو خطر نمی اندازم.

یک روز دو برادربا?‍?‍?‍? پدر و مادرشون براي گردش به جنگل اومده بودن. پسر ها در جنگل شیطونی می کردند. یک دفعه یک پروانه دیدند. اون پروانه در حقيقت پروانه ی خودخواه بود. پسر ها با دستشون?پروانه را گرفتند. پروانه که خیلی ترسیده بود داد زد: کمک! کمک! یکی منو نجات بده!... اما هیچ کس صداشو نمي شنيد. پروانه کوچولو از این اتفاق درس بزرگی گرفت که دیگران را مسخره نکنه و اون هایی که کمک می خواهند کمکشون کنه. وقتی پسر ها پروانه را به پدر و مادرشون نشون دادند، پدر و مادرشون گفتند: این چه کاری؟ پروانه را آزاد کنید. بچه ها گفتند: باشه و پروانه را آزاد کردند. از آن به بعد پروانه هیچ کس را مسخره نکرد و اون هایی که کمک می خواستند کمکشان کرد.


پرندهپروانهخودخواهقوطوطي
من زینبم. کلاس پنچمم و یازده سالمه. دوست دارم داستان بنویسم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید