ویرگول
ورودثبت نام
زینب نظری
زینب نظریگرافیست جامعه شناس!
زینب نظری
زینب نظری
خواندن ۲ دقیقه·۱ ماه پیش

حتی اسمشان هم یادم نیست!

دیروز که سرگرم فکر‌های درهم و برهم بودم، ناگهان به تفاله‌های تهِ لیوان چایی رسیدم. ذهنم رفت سمت آقای ایکس از آشناهای قدیم دانشگاه و هر چه تلاش کردم تا فامیلی‌اش را به یاد بیاورم بی‌فایده بود! سرانجام پس از جست‌ و جو‌های بسیار در سایت‌های مختلف، نام خانوادگی آقای ایکس مسئول محترم و مشهور اسبق در تشکیلات دانشجویی فلان پدیدار شد. یعنی اگر تا یکسال قبل یک نفر به من می‌گفت که روزی می‌رسد که حتی نام خانوادگی آقای ایکس را هم فراموش می‌کنی، یک دل سیر به او می‌خندیدم.

امکان نداشت آقای ایکس، سوهان روح دوره‌‌ی چندساله دانشجویی من و تنی چند از سایر دوستان دانشگاه که سال آخر لیسانس را برای همه‌مان زهر کرد! یعنی اگر بنا بود یک روز زوال عقل می‌گرفتم و حتی نام خودم را هم فراموش می‌کردم، نام آقای ایکس را هرگز. مگر می‌شود آدم ملک عذابش را از یاد ببرد؟ اما این چهره نادم و خجل امروز اینجاست تا با نهایت شرمندگی اعتراف کند که بله! هیچ چیز در زندگی غیر ممکن نیست. این که آقای ایکس چه بود و چه کرد بماند برای یک روز دیگر، اما اجازه بدهید تا با تکیه بر تجربه بیست و اندی ساله خود، این مانیفست را صادر کنم که بحرانی‌ترین و رنج‌آور ترین لحظات زندگی انسان به مرور زمان آنقدر بی اهمیت می‌شود که حتی می‌توان نام خیلی از شخصیت‌های اعصاب خورد کن را هم از یاد برد.

راستش خوب که نگاه می‌کنم اسم خیلی‌های دیگر را هم به یاد نمی‌آورم؛ اسم آن هم اتاقی‌های آزار‌دهنده‌ی خوابگاه که برای فرار از شرشان یک کتاب می‌زدم زیر بغل و به سالن ورزشی پناه‌ می‌بردم. اسم آن‌ها را فراموش کرده‌ام اما کتاب «قیدار» امیرخانی را نه. یحتمل «قیدار» همنشین بهتری نسبت به آدم‌ها بوده است. صبر می‌کردم تا مسئول شیفت شب چراغ‌ها را خاموش کند و من را هم به صورت محترمانه از آنجا بیرون کند! هیچ چیز در دنیا حال بهم زن‌تر از خوردن و خوابیدن کنار آدم‌هایی نیست، که به صورت متقابل طاقت دیدن ریخت هم را هم ندارید! حالا بیشتر از هفت سال از آن روز‌ها گذشته‌است و من حتی چهره‌ی آن آدم‌ها را هم دقیق به یاد ‌نمی‌آورم. مثلا اگر یک روز در خیابان ببینم‌شان معلوم است که همدیگر را می‌شناسیم. دیگر آنقدرها هم خنگ نشدم!

القصه، سال‌ها گذشته است اما من هنوز از جادوی مفهوم زمان شگفت‌ زده می‌شوم. اینکه آدم‌ها تا چه مقدار در زندگی ما موقتی هستند و اصلا ما خودمان چقدر در این دنیا موقتی هستیم کمی ترسناک است و البته بیشتر مایه خوشحالی.

خوابگاهفراموشیگذر عمرزمان
۲۷
۶
زینب نظری
زینب نظری
گرافیست جامعه شناس!
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید