Asal E·۲ ماه پیشمنی دیگر...هنگامی که قهوهی صبحگاهیاش آماده شد، صدای دوچرخهسواری که نامهها را تحویل میدهد به گوشش رسید. قهوهاش را در لیوان ریخت و جرعهجرعه نوشید…
Asal E·۳ ماه پیشمیان دو دنیا[گاهی رویاها از واقعیت شیرینترن؛ اما موندن در رویا همیشه بهایی داره...] وارد عمارت بزرگی شد.درِ اشرافی با صدای بلندی باز شد.نمیدانست چطور…