آقای صفر
آقای صفر
خواندن ۱ دقیقه·۶ سال پیش

جنون ایده‌آل گرایی

چند سالی از ایده‌آل گرا بودن خودم لذت می‌بردم. حداقل باعث شده بود تو انتخاب‌هام و مسیری که قراره طی کنم یا حتی پروژه‌ای که قراره بزنم بهترین باشم. بهترین به معنای واقعی، طوری که کوچکترین اشتباه واسم سخت ترین اتفاق بود. برای همین با برنامه ریزی خیلی دقیقی پیش می‌رفتم.

خب این جریان خیلی خوشایند بود. خیلی زیاد!! خودم راضی بودم، کارفرما هم راضی بود. تا اینکه تصمیم گرفتم برم سراغ یه کسب و کار باحال واسه خودم. اولین نکته ای که بهش برخورد کردم این بود که خب باید برنامه ریزی کنم براش، بدون برنامه که نمیشه کار کرد اصلا. شروع کردم به چیدن برنامه‌ها جوری که تا ده فاز بعدی پروژه مو به مو مشخص بود. انقدر پروژه گسترش پیدا کرد که دیگه قابل پیاده سازی و شروع کردن نبود!

بعد از یه مدت من مونده بودم با کوله باری از پروپوزال و رود مپ گسترده ای که نمی‌شد جمعش کرد. آره الآن نزدیک نه ماه از اون تصمیم گذشته و من ده ها پروژه باز کردم برای خودم که به خاطر گسترده شدنشون نتونستم بهشون برسم.

ایده‌آل گرایی درون من به یه وسواس تبدیل شده. کاش بشه برگشت به روزی که ده قدم یک متری بهتر از یک قدم ده متریه...

اگه الان این پست رو نوشتم فقط به خاطر کمک گرفتن از شماییه که داری میخونیش. بعد از این سعی میکنم فضای متن این مدلی نمونه. ولی الان به شدت به کمک شمایی که داری میخونیش و نظرت نیاز دارم.

ممنون از وقتی که گذاشتی و منتظر نظرت پایین همین پست هستم.

ایده‌آلجنونروانشناسی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید