برگ ها ریخت و نیامدی تا مرا نجات دهی از دست خون خوار ها چای گذاشته ام در برف زمستان میچسبد زود تر بیا تا عطر هل اش نرفته
کلا جزء دسته ادم هایی نیستم که وقتی نقشم عوض میشه قیافه بگیرم اما شکر خدا که همه اطرافیانم با کوچیکترین تغییر رنگ عوض میکنن و به ادم های دیگه ای که بوی لجن میدن تبدیل میشن
دورو برم پره از این ادما پره از ادم هایی که مثل افتاب پرست توی جعبه مداد رنگی ان
افتاب پرست هایی که تغذیه شون خون ادم های ساده و بی حاشیه های کنارشونه
افتاب پرست های زندگی من وقتی یک صفر توی جیبشون زیاد میشه به راحتی دل میشکونن میدونین برای چی چون فکر میکنن اون یک صفر میتونه دل شکسته رو به حالت اولش برگردونه
واقعا فکر میکنن اون چند قرون ته جیبشون دیه قلب تیکه تیکه شده رو میده
افتاب پرست های زندگی من میتونن به تو حق بدن برای حق تو با دنیا بجنگن اما خودشون حقتو له کنن گلی کنن و از روش رد شن
زندگی من پره از این افتاب پرست هایی که وجدانشون باتری تمام کرده و گوشه انباری خاک میخوره
اگر روزی میتوانستم شکار افتاب پرست را ازاد اعلام میکردم و برایش جایزه میگذاشتم
تا شاید کمی بشود همه چیز را واقعی اش را دید و حس کرد
افتاب پرست زندگی شما چه کار میتونه انجام بده؟؟؟