Zeynab mojaver
Zeynab mojaver
خواندن ۱ دقیقه·۳ سال پیش

ایستاده ام تا در خانه ام را بزنی


شاید من دیگر تو را نبینم

دیگر نتوانم به چشمانت ذل بزنم

شاید دیگر نتوانم تو را مثل قبل در آغوش بگیرم

اما حق بده

چشمان نافذ تو 20 سال من را عاشق کرد و من نفهمیدم

20 سال بود که به دنبال عشق میگشتم و تمام عشق را از تو دریافت میکردم

یادت هست آن شب توی حال مادر بزرگ اهنگ پلی شد :

"من یه ستاره داشتم و دنبال اون میگشتم و شاکی از این که من ستاره ای ندارم "

.

.

تقصیر من است تقصیر من است که از تو اسطوره ای آهنین ساخته بودم اسطوره ای از جنس طلا و وسط میدان قلبم را به تو اختصاص داده بودم

این روز ها که حتی اوردن اسم تو پیش من برای همه ممنوع است

ایستاده ام تا در خانه ام را بزنی

تا بگویی زینب من فرشته زیبای من و من تو را در آغوش بگیرم

اما نیا

چون اگر بیایی مجبورم دوباره تو را از خودم برانم مجبورم جلویت قد علم کنم و بگویم برو به همان جهنمی که بودی پیش همان افراد

.

.

میدانی برنده داستان های عشق و عاشقی

ان کسی نیست که به وصال یار می رسد

برنده آن کسی است که خود را از داستان سوزان عشق بیرون میکشد

این همه سال اشتباه کرده ایم

شاید همیشه یک حفره عمیق روی قلب هایمان باشه

شاید همیشه باید منتظر باشیم تا یار در خانه ی مان را بزنه

اما ما برنده ایم برنده

.

.

امروز این متن را نوشتن و پست کردم با اینکه میدانم هرگز نخواهی خواند

اما شاید تسکین باشد بر قلب بیمارم

فرشته منزینب مجاوردلتنگیدر خانه ام را بزنغمگین
بلاخره که چی بهت میرسم
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید