حالم خوب نیست
چرا اینجوری شد
مگه تو نیومدی تا با هم دنیا رو بگردیم
راه بریم و کل مشهد و خاطره بسازیم
مگه قرار نبود کاری نکنیم حالمون بد باشه
مگه پناه هم قرار نبود باشیم
مگه قرار نبود کاری نکنیم از هم پشیمون بشیم
پس چرا حالم خوب نیست
پس چرا انقدر با خودم درگیرم
مگه قرار نبود هم پای هم باشیم
مگه قرار نبود نیمه هم باشیم
پس چرا نیستی
پس چرا هیچ خبری ازت نیست
تو که میدونی زینب همیشه نگرانه
تو که میدونی همش دلش تنگ میشه
پس چرا نیستی
میخوای چی رو ثابت کنی؟؟؟؟
اینکه انقدر ذلیل شدم که حالم به پیام تو بنده ؟
اینکه انقدر قدرت داشتی زینب قبلی رو نیست کنی؟؟
اینکه دیگه نمیخوای مونی ؟؟
اینکه دیگه نمیخوای شهر و با هم متر کنیم ؟؟
تازه پاییز اومده
تازه برگا میخوان روی سرمون بریزن
تازه قراره زیر درخت ارزو ها دراز بکشیم
پرواز پرنده ها رو ببینیم
ارزو کنیم مثل اونا باشیم
ارزو کنیم اون دو تا ستاره کنار هم توی اسمون شب باشیم
پس چرا خبری ازت نیست
پس چرا پاییز و خاطره هامونو منتظر میزاری
حالم خوب نیست
توی این شهر بی تو حالم خوب نیست
حال قلبم خوب نیست
حال دستای خالیم خوب نیست