وقتی همه کور اند
من تو را میبینم که دور ایستاده ای
ایستاده ای بین انبوهی از دود و ترافیک
چراغ قرمز است و عابران پیاده زیاد
در جاده ات چه تصادف ها ست
چه قدر ماشین های بی حوصله
و ماشین های بدون زنجیر چرخ
به راستی به سختی راه فکر نکرده اند
که اینگونه بدون تجهیزات امدند
من موقع امدن میدانستم راه تو
سخت است
درد دارد
سوز دارد
طوفان دارد و
باران
برای همین دستمال اوردم تا دردهایم را ببندم
لباس گرم اوردم تا سوز سرمایت مرا نلرزاند
از ماشین پیاده نشدم تا تازیانه های باد را حس نکنم
چتر اوردم تا خیس نشوم
دیدی
من اماده ام
کاش زود تر این چراغ سبز بشود