من در خانواده ای بزرگ شدم که برای درس خون بودن بسیار مورد تشویق قرار می گرفتم. حالا این تشویق دامنه ی زیادی از ویژگی ها رو که شاید افراد مستقیما بهشون اشاره نمی کنن (چون همه غرور دارن به هر حال) شامل میشد. تصور خودم این بود که هوش خوبی دارم، آدم با پشتکار و منظمی دارم و عشق به درس خوندن و یاد گرفتن و پیشرفت کردن، کاتالیزور ظهور همه ی اون خوبی ها بود.
خب قطعا همه ی ما در یک سری چیزا تشویق میشیم و در یک سری چیز سرزنش. تعداد بچه های بدشانسی که توی همه چیز سرزنش و سرکوب میشن و بچه های در ظاهر خوش شانس واقعا بدشانسی که برای همه چیز تشویق میشن یا حداقل چیز بدی بهشون گفته نمیشه خیلی کمه. اما تفاوتی که بین ما هست به دلیل میزان تشویق یا سرزنشی که دریافت می کنیم نیست. تفاوت اصلی در پیام نهفته ی این اظهارنظرها هست. اینکه آیا من فقط دارم تو رو توصیف می کنم و ویژگی یا دستاورد تو شرط دوست داشتن من نیست یا اینکه من دوستت دارم چون دستاورد داری. تفکر مشروط که بیشتر هم از سمت والدین برای ما تاثیرگذار هست، باعث میشه اون سرزنش چماقی بشه توی سر خودمون و اون تشویق چماقی بشه توی سر دیگران. همه ی ما توی بعضی موقعیت ها خودشیفته و جسور هستیم و توی بعضی موقعیت ها بی اعتماد به نفس و ترسو. اما وقتی وارد جامعه میشیم، میبینیم که ما نه توی هیچ چیزی بدترین هستیم نه بهترین و در نتیجه اگر دوست داشتن کسی واقعا به این چیزها بستگی داشته باشه، یه روزی بهتر از ما رو پیدا میکنه و عشقش رو به اون میده. پس اینکه ما چقدر آدم ها رو دوست داریم، اون عشق عمیق و قلبی، ربطی به ویژگی های شخصیتی اونا و موقعیت اونا در اجتماع نداره. اما به رفتاری که با ما دارن بستگی داره. متقابلا هم همین فرضیه وجود داره.
من جدیدا دارم روی نیازهای خودشیفتگیم به شدت کار می کنم. وارد یکی دو تا دوره ی آموزشی شدم و دارم میپذیرم که قرار نیست حتی توی علم که تمام تلاشت رو می کنی و خیلی هم بلدی، از بقیه بهتر باشی. قطعا معلم های بهتر از تو، روانشناس های بهتر از تو و نویسنده های بهتر از تو وجود دارند. وقتی که جلوی مراجع یا دانش آموز نشستی، خودت رو با زندگی شخصی اون درگیر کن نه با بهتر شدن از بقیه ی کسانی که هم رده ی تو هستن. اگر به خودت انتقادی داری، درستش کن، ولی بدون که آدم ها قرار نیست تصویرشون از تو شبیه ذهنیت خودت باشه. چون ذهنیت دو پاره ی گاهی حق به جانب و گاهی قربانی پندار تو، اطلاعات رو از فیلتر اشتباهی رد میکنه. اینکه من بهترین نیستم، دلیل بر اینکه دوست داشتنی نیستم یا نمی تونم موفق باشم نیست. به قول دکتر مجتبی شکوری: دلیل بر اینه که قد و قواره ی زندگی و آرزوهای من اینه. اگر رسیدیم که چه بهتر اگر نه که باید بپذیریم. باید راهی رو کشف کنم که زهرای واقعی رو به نقطه ی تعالی برسونه. نه زهرای توی ذهنم که همه ی مهارت ها رو داره.
ما علاوه بر نقاط ضعفمون باید روی نقاط قوتمون هم کار کنیم. نیازهای خودشیفتگی همون قدر خطرناک هستند که نبود اعتماد به نفس. جفتش باعث میشه انتقاد نپذیریم، لذت نبریم، رشد نکنیم و در نتیجه، زندگی به معنای واقعی رو تجربه نکرده باشیم.