زیبا
زیبا
خواندن ۱ دقیقه·۳ ماه پیش

سلام من به تو یار قدیمی...

سلام از شنبه

امروز ترکیب عجیبی از خستگی و گرما و زود گذشتن ساعت داره اتفاق میفته.

دیشب ساعت 12 رسیدم خونه.حدود 5 ساعت تو ترافیک بودم و پای چپم داشت بهم فحش میداد.

دخترک از دیروز حال گوارشش خوب نیست.بردمش دکتر آمپول و سرم و دارو داده بهش.

بمحض رسیدن به خونه کولر و روشن کردم ولی روشن نشد.چند بار هی دکمه هاش و بالا و پایین کردم ولی خبری نبود.خدایی تلاشم خوب بود و نمیخواستم قبول کنم که کولر کار نمیکنه.

دیروز غروب طی یه حرکت جوگیرانه با مامانم رفتم یه سبد بزرگ آلبالو گرفتم.یعنی مامانم تو خرید از خودم جوگیرتره خدایی.

بعد تو راه هی فکر میکردیم این همه آلبالو رو من کی هسته دربیارم و کی مربا کنم؟؟

امروز رفتم نون سنگگ تازه بردارم نمیدونم چرا یه لحظه خون به مغزم نرسید و خشک ترین و ضخیمترین قسمت نون و برداشتم.قشنگ انگار مال دوهفته پیشه.

امروز بعد شرکت یه دیت جالب دارم.که خودم با قدرت ذهنم باعث شدم تا طرف بعد دوماه بهم زنگ بزنه و امروز بخواد بیاد دنبالم.

خلاصه که چیه این قدرت ذهن؟؟چیه این آدمیزاد...

آلبالوزندگی کارمندیروزنوشتدیتیارقدیمی
کارآفرینی که به تازگی کارمند شده سینگل مام
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید