زیبا مغربی
زیبا مغربی
خواندن ۱ دقیقه·۵ سال پیش

خون‌خوار ظریف


همه صفات بد را به دوش می‌کشید: وزوزو، خونخوار، مزاحم؛ ولی از هدفش دست نمی‌کشید، هدفی که در بسیاری موارد به بهای جانش تمام می‌شد. خوردن خون موجودی که هزاران برابر از او بزرگ‌تر بود.

چیزی که از همه برایش مهم‌تر بود؛ بقا و تولید نسل بود. همه تلاشش را می‌کرد تا نسلش ادامه یابد. به خون و پروتئین خون ما نیاز داشت تا تخم‌هایش را زنده نگاه دارد. نسلی دیگر برای مکیدن خون ما.

از همه توری‌ها، درزها و موانع رد شده بود تا بیاید داخل خانه، بدن خوابیده ما را پیدا کند و خرطومش را در آن فرو کند. خون را به حجمی سه برابر ظرفیتش فروکشد و به انتظار تخم‌ریزی باقی بماند.

هیچ حشره‌کشی به او اثر نمی‌کرد. او از نسل کشی پشه‌ها در امان بود و می‌توانست مدت‌ها مهمان خانه ما باشد. اینقدر تشنه خون بود که حتی روزها هم جایی نمی‌رفت. همین گوشه و کنار می‌ماند و خودش را به خوابیدن می‌زد تا شب دوباره بیاید سروقت ما.

دیگر به او عادت کردیم. بگذار بیاید خونمان را بخورد، بدنمان را متورم کند، بخاراند و باز دوباره فردا شب از راه سر برسد. همزیستی مسالمت‌امیز ما ماه‌هاست که ادامه دارد.

خونپشهحشرهگزیدندلنوشته
کوچ نویسندگی و یادگیری http://zibamaghrebi.ir/
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید