زیبا مغربی
زیبا مغربی
خواندن ۴ دقیقه·۱ سال پیش

زندگی را برهنه در آغوش بکش

یکی از بدقلقی‌های ما در کنار احساس نارضایتی و ناسپاسی در برابر زندگی،‌ احساس بی‌کفایتی و بی‌ارزشی است که تظاهرات بیرونی گوناگونی به خود می‌گیرد. گاه خود را به‌شکل چاپلوسی و همراهی بیش از حد با دیگران و گاه به شکل تظاهر به همه‌چیزدانی و غرور نشان می‌دهد. این احساس عمیق و ریشه‌ای بی‌کفایتی، با مهر بی‌ارزشی که روی روح و روان ما می‌زند،‌ عملا درهای یادگیری و رشد را می‌بندد و ما را پشت دری از درهای جهنم گیر می‌اندازد.

این بار ما نه در برابر زندگی و موقعیت‌ها که دربرابر خودمان ناسپاسی می‌کنیم. ما چهره زشتی از خودمان سراغ داریم که دائما در حال فرار از آن هستیم. در حالیکه ما صرفا آدمی مثل سایر آدم‌ها با کمی نوسان هستیم، خوبی‌هایی داریم و ضعف‌هایی اما در برداشت خودمان از خودمان، جنبه‌های تیرهٔ ما بسیار بدتر و بیشتر از چیزی که هستیم، اهمیت پیدا می‌کنند. بنابراین به هرچیزی چنگ می‌زنیم تا حصاری از امنیت برای خودمان فراهم کنیم و پشتش در برابر افرادی که ممکن است چهره واقعی ما را ببینند، سنگر بگیریم.

زندگی را برهنه در آغوش بگیر
زندگی را برهنه در آغوش بگیر


یک نکتهٔ حقیقی و جالبی که دربارهٔ ما انسان‌ها وجود دارد این است که وقتی ما در موضع ضعف قرار داریم، انعطاف‌پذیری سالم خودمان را نیز از دست می‌دهیم؛ ما یا به انسان‌هایی بسیار بی‌هویت، دم‌دمی مزاج، باری به هرجهت تبدیل می‌شویم یا به انسان‌هایی بسیار خشک و مغرور که توقع هیچ‌گونه هماهنگی و هماوایی از آنان نمی‌رود و از همه بدتر اینکه توان رشد کردن را هم از دست می‌دهیم.

عزت‌نفس، یا توان شناخت درست خود و زیستن براساس معیارهای خود، کلید هرگونه رضایتی در زندگی است و کسی که برداشت نادرستی از خود و قابلیت‌هایش دارد، قابلیت یادگیریش را هم از دست می‌دهد. کسی که آنقدر از خودش بترسد که رویارویی با خودش به هراسی دائمی برایش تبدیل شود، قطعا قدرت رشد و یادگیری هم نخواهد داشت.

شبح اپرا
شبح اپرا


شاید شما هم داستان شبح اپرا را شنیده باشید، نابغه‌ای در موسیقی که چهره‌اش به‌لحاظ مادرزادی عیب و نقصانی زننده داشت و به همین خاطر همیشه از رویارویی بدون نقاب با مردم و به‌ویژه معشوقش پرهیز می‌کرد. او در پستوهای یک اپرای بزرگ در پاریس به زندگی مخفیانه‌ای تن داده بود و هراسش از انسان‌ها،‌ ناخودآگاه از او شبحی بیرحم ساخته بود که نه می‌توانست به آرزوهایش برسد و نه استعداد بی‌نظیرش را در موسیقی شکوفا کند. البته زندگی همیشه منصفانه نیست، گاه موهبت‌های بزرگ در کنار ضعف‌های ناخوشایند به انسان عطا می‌شود اما ترس از زشت بودن، بد بودن،‌ نپذیرفته شدن همان چیزی است که موهبت‌های ما را هم به حرمان و نقصان بدل می کند.

شجاعت پذیرفتن خویشتن، با همه خوبی‌ها و بدی‌ها، زشتی‌ها و زیبایی‌ها کار انسان‌های قدرتمند و دلیری است که به خود و آرمان‌هایی در دل دنیایی آکنده از بی‌عدالتی‌ها ایمان داشته باشند.

ایمان به خود چیزی است که ما غالبا باید آن را از طریق دیگری بیاموزیم، ما صرفا وقتی کسی به ما ایمان داشته باشد، می‌توانیم طعم خوشایند خودباوری را بچشیم و شاید به همین دلیل است که می‌گویند پشت هر انسان موفقی، یک حامی دلسوز و مومن به او وجود دارد. شاید به همین دلیل است که افرادی مانند توماس ادیسون یا هلن کلر، انیشتن یا هزاران انسان متمایز دیگری که باورها و هنجارهای خشک و نخراشیده‌ جامعه آن‌ها را پس زده بود، توانستند موفق شوند چون آن‌ها مادر،‌ مربی‌، همراه یا حامی‌ای دلسوزی داشتند که به آن‌ها باور داشت.

متاسفانه اگر این باور در کودکی در ما شکل نگرفته باشد، کار ما بسیار سخت می‌شود و به‌خصوص اگر موهبت‌هایمان با نقصان‌های بزرگی همراه باشد. من به شخصه باور دارم که در کنار هر انسان توانمندی، نیرویی برای حمایت او وجود دارد به‌شرطی که آن فرد مایل به دریافتش باشد. شاید مادر یا خواهر یا همسر مناسبی در کنار ما و حامی ما نباشد، اما دوستی، رفیقی، کوچی وجود دارد که ما را با همه نقص‌ها و زشتی‌هایمان، زیبا می‌بیند و از ما حمایت می‌کند، به شرط آن‌که بخواهیم چشممان را به دیدن این حامیان بگشاییم.

انسان‌های الهام‌بخشِ مرده و زندهٔ زیادی در کنار ما، به‌شکل کتاب، فیلم، صوت یا ...وجود دارند. حتی رهگذری، یا گاه حتی خوابی می‌تواند الهام‌بخش ما باشد و ما را یاری و همراهی می‌کند. مهم این است که بخواهیم به خودمان باور داشته باشیم و پشت سنگرهای خودساخته خود پنهان نشویم. در پستوها و سرداب‌ها پناه نگیریم و به یاد داشته باشیم که هر کسی که پا به این دنیا می‌گذرد،‌ انسانی یگانه و ارزشمند است و درست است که سهم رنج ما از زندگی با هم برابر نیست اما نیروها و استعدادهای سازنده و زیبایمان نیز به طور مساوی تقسیم نشده اند.

آن‌هایی که بتوانند ایمان به خود را دوباره و در درون خود کشف کنند، آن‌هایی که قدرت شجاعانه زیستن را پیدا کنند، زندگی زیبا و الهام‌بخشی را می‌سازند که شایسته ساختن افسانه‌ها است. این گونه انسان‌ها پشت حصارها و نقاب‌ها پنهان نمی‌شوند و زندگی را برهنه در آغوش می‌کشند و الهام‌بخش همه انسان‌های زنده و آینده می‌شوند.




زندگیشجاعتکوچینگرشد فردیترس
کوچ نویسندگی و یادگیری http://zibamaghrebi.ir/
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید