این متن خلاصه ای است از مقاله ای با همین عنوان در وبسایت بهبود من.
خود آگاهی یعنی متوجه باشیم در لحظه چه فکر، احساس یا رفتاری داریم. ما بصورت طبیعی توجه کمی به خود داریم چون از نظر خودمان داریم درست عمل میکنیم و همه چیز درست است. در حالیکه فکر و احساس حتی در اختیار ما هم نیست و صرفا میتوانیم به آن آگاه باشیم.
خودآگاهی مانند تشخیص مشکل است و تشخیص هم معمولا نصف راه حل است. بنابراین وقتی متوجه باشیم چه فکر یا احساس منفی ای داریم خود بخود اثر آن کم می شود. وقتی متوجه رفتار مان باشیم اگر در جهت ارزشهای ما یا به سود ما نباشد آن را متوقف می کنیم.
فایده دیگر خودآگاهی این است که کمک به ذهن آگاهی میکند. ذهن آگاهی یا بودن در لحظه هم باعث میشود از ناراحتی گذشته و نگرانی در مورد آینده کاسته شده و از زندگی در حال لذت ببریم.
خودآگاهی در سه جنبه وجود ما رخ می دهد. خود آگاهی به افکار، احساسات و رفتار.
روزانه پنجاه هزار فکر از ذهن ما میگذرد. ما کنترلی روی افکارمان نداریم. فقط میتوانیم به آن آگاه باشیم. وقتی به افکارمان آگاهی نداریم آنها ما را به هر سویی می برند. ما را ناراحت، مضطرب، افسرده و … هر احساسی که با آن فکر مرتبط باشد می کند.
احساسات هم در کنترل ما نیست. عوامل زیادی از طریق اطلاعاتی که وارد مغز ما می شود احساسات متفاوتی را تولید میکند. آگاهی به احساسات منفی میتواند از شدت آن بکاهد.
اعمال و رفتار ما هم بخصوص عادتهایی که بدون فکر و اتوماتیک انجام میشود اغلب آگاهانه نیست. ممکن است این عادات در جهت اهداف و ارزشهای ما نباشد.
ناخودآگاهی دلایل مختلفی دارد. ساز و کارهای مغز ما برای کاهش مصرف انرژی، سرعت زندگی، هجوم اطلاعات به مغز در دنیای جدید، محدود بودن توجه در مغز، سیستم عادتها و همینطور آموزش ندیدن دلایل ناخودآگاهی ما است.
خودآگاهی در رشد فردی مانند تشخیص پزشک در بیماری است. اگر تشخیصی نباشد درمانی هم در کار نیست. ضمن اینکه صرف آگاهی به فکر، احساس یا رفتار هم باعث بهبود آن می شود.
برای آگاه شدن به افکار خود باید ابتدا بپذیریم که ما افکار مان نیستیم. دستگاهی در مغز ما در حال تولید بدون توقف افکار است. بعد از جداسازی باید به تماشای افکار مان بنشینیم. بگذاریم بیاید و از جلوی چشم مان عبور کند. بدون اینکه بخواهیم روی آن کنترلی داشته باشیم. اینکار باعث میشود قدرت افکار منفی کم شود و حتی از بین برود.
برای آگاهی به احساسات بهترین تکنیک نامگذاری است. باید تلاش کنیم احساس مان را نام ببریم. وقتی میگویید من غمگینم، ناراحتم، خشمگینم از شدت آن احساس کاسته میشود. برای شناخت دقیق تر احساسات میتوانیم از گل احساسات رابرت پلاچیک استفاده کنیم.
برای آگاهی به رفتار تکنیک پرسیدن از خود که الان دارم چه کاری انجام میدهم موثر است. و اینکه آیا این رفتار در راستای ارزشهای من هست یا نیست؟ بخصوص در مورد عادتهایی که آگاهی کمتری به آن ها داریم.
یا از اطرافاین بخواهیم نظرشان را در مورد اعمال ما (نه خودمان) بیان کنند.