ای متن خلاصه ای است از مقاله ای به همین نام در وبسایت بهبود من
ذهن ما بصورت مداوم در حال ساختن افکار است و ما قدرت جلوگیری از ساختن فکرهایمان را نداریم. ضمنا ما فرزندان انسانهای اولیه منفی نگر هستیم چون مثبت نگرها نتوانسته اند زنده بمانند. بنابراین بیشتر افکار ما منفی است.
بزرگترین ترس نیاکان ما در پنجاه هزار سال قبل ترد از قبیله بوده است. چون در آن صورت احتمال زنده ماندنشان خیلی کم بوده است. به همین دلیل همواره سعی می کرده اند شبیه بقیه اعضای قبیله باشند.
این ترس امروزه هم با ما است فقط با دو تفاوت:
1. ما بخاطر تفاوت با دیگران جان مان را از دست نمی دهیم.
2. اندازه قبیله به بزرگی دنیا شده است.
شبیه شدن به دیگران برای نیاکان ما صرفا در بقا خلاصه می شده است. کارهایی مانند شکار، جمع آوری غذا، جنگ با درندگان و تولید مثل در قبیله ای کوچک.
ولی امروزه به دلیل پیچیده شدن زندگی هزاران جنبه وجود دارد که فرد می خواهد شبیه دیگران باشد: سبک زندگی، فراغت و تفریح، مسکن، درآمد، هزینه، آموزش، کار، دارایی، فرزندپروری، پوشش، سلامت، تغذیه و ...
همه اینها باعث ایجاد افکار منفی در ما می شود. ولی افکار منفی به خودی خود باعث بد شدن حال نمی شود. یکی شدن با این افکار و باور کردن آن و تلاش برای کنترل افکار است که حال ما را خراب می کند.
ما با روشهایی مانند دوری کردن از موقعیتهایی که افکار منفی در ما ایجاد می کند، پرت کردن حواس، بی تفاوت شدن، جلوگیری از بروز افکار، بحث کردن با افکار و غیره تلاش می کنیم افکار منفی خود را کنترل کنیم.
این روشها تا زمانی که حجم و شدت افکار ما پایین است تقریبا جواب می دهد. ولی زمانی که شدت افکار منفی زیاد می شود و دست بردار هم نیست، شیوه های کنترلی باعث خراب تر شدن حال ما می شود.
دکتر راس هریس روانشناس مکتب اکت در کتاب تله شادمانی شیوه ای برای مدیریت افکار ابداع کرده است که شامل جداسازی و پذیرش افکار است.
ابتدا باید خود را از افکار مان جدا کنیم و بپذیریم که ما افکار مان نیستیم و بعد باید حضور آنرا بپذیریم. در این صورت است که از شدت افکار منفی کاسته شده و کم کم دست از سر ما بر می دارند.
جدی نگرفتن افکار: فکر فقط فکر است و می تواند کاملا احمقانه باشد. مثلا می توانید جمله من احمق هستم را با من موز هستم جایگزین کنید تا جدی بودن آن از بین برود.
تشکر از ذهن: وقتی فکر منفی به سراغ تان آمد به جای ناراحت شدن از ذهن خود تشکر کنید که به فکر شماست.
تکرار با صدای یک شخصیت طنز: فکرتان را با صدای یک شخصیت طنز یا کارتونی با صدای بلند تکرار کنید. حتما باعث خنده شما می شود.
بازگویی فکر: جملاتی مانند این فقط یک فکر است، یا من فکر می کنم که.. را به اول فکرتان اضافه کنید و آنرا بیان کنید.
خواندن موزیکال: فکرتان را با صدای بلند و با آواز یا ریتم بخوانید.
نامگذاری داستان: برای افکار ناراحت کننده تکرای خود یک اسم بگذارید. مثلا داستان بدبختی، ورشکستگی، بیماری و غیره.
شما با این تکنیکها به خود یادآوری می کنید اینها فقط افکار من است و واقعیت ندارند.