خیلی وقته اینجا چیزی ننوشتم. تقریبا داشتم فراموشش میکردم تا که امروز مطلبی درباره تاثیر سفر روی اعتماد به نفس نوشتم. توی اون مطلب نتونستم از تجربه های خودم درباره این موضوع بگم و این شد که دوباره امدم سراغ اینجا.توی دل نوشته قبلی درباره مستقل شدن و دغدغه هام در این باره نوشتم. مستقل بودن روی خیلی چیزها تاثیر میذاره یکیش همین اعتماد به نفس هست. از یه جایی به بعد که یادم نمیاد تقریبا کی بود بیشتر کارهام رو خودم تنهایی انجام دادم و این موضوع به بالا رفتن اعتماد به نفسم کمک کرد. برای مثال به چندتاش اشاره میکنم
دخترها عاشق خرید کردن هستن و منم یکی از این دخترها، اما اکثر خانم ها دوست دارن با هم خرید کنن و من اینطوری نبودم. تنهایی خرید کردن رو بیشتر دوست داشتم چون هر چی که دلم میخواست رو میخریدم بدون اینکه نظر کسی رو بپرسم و بیشتر نظر خودم برام مهم بوده. یا تنهایی سینما، کنسرت و تئاتر برم بدون اینکه صبر کنم کسی همراهیم کنه و تا دو سال پیش تقریبا هر ماه یکی از این کارها رو انجام میدادم. (این دو سال خیلی درگیر کار خودم با چند تا از دوستانم شدم). یکی دیگه از چیزایی که روی اعتماد به نفسم تاثیر داشته و داره اینه که نمیتونم کاری رو با دستور انجام بدم یعنی اگه درباره کاری بهم دستور بدن انجام نمیدم. دیشب با یکی از دوستان قدیمیم صحبت میکردم که چند سال پیش توی یه شرکت ثبتی برای چند ماه با هم همکار بودیم. از کارم که پرسید و درباره اش توضیح دادم، گفت «زهرا تو از همون اول دستور پذیر نبودی یادته واسه اینکه خانم .... بهت گفت باید این کار رو انجام بدی دعوات شد و بعدش اومدی بیرون» امروز به حرفش فکر میکردم و میدیدم راست میگه توی تجربه های کاریم یا روابط خانواده و دوستانم زمانی که کسی بهم دستور میده نمیخوام انجام بدم. این باعث میشه که خیلی از کارها رو تنهایی انجام بدم و برای همین بیشتر به سمت مستقل شدن رفتم. برای مثال توی خانواده وقتی بهم میگن وقتی رفتی خونه شوهر این کار رو انجام بده (از این حرف خیلی لجم میگره) تصمیم میگیرم حتما اون کار رو تنهایی تجربه کنم بدون نیاز به کسی. یا زمانی که چند سال توی جایی که دوست داشتم کار میکردم و بخاطر اینکه مدیر اونجا بهم گفت باید جمعه ها هم شیفت وایسی گفتم نه و اومدم بیرون. یا زمانی که پدرم میگفت تا قبل 8 شب باید خونه باشی و منم گفتم هر موقع برادرم اون موقع خونه بود منم میام خونه و خیلی چیزای دیگه که من رو به سمت مستقل شدن کشونده.
یکی از چیزایی که روی اعتماد به نفسم تاثیر خوبی داشته همین سفر رفتن هست. تا چند سال قبل تنهایی یا با یکی دوتا از دوست هام غیر از سفرهای خانوادگی مسافرت میکردم. زمانی که خسته میشدم حتی شده برای یه روز یا چند ساعت از تهران خارج میشدم یادمه صبح با اتوبوس میرفتم شمال و یکم کنار دریا میچرخیدم و عصر یا فرداش برمیگشتم. یا تنهایی رفتم اصفهان رو دیدم. این دو سال هم با دوستایی آشنا شدم که خیلی اهل سفر هستن و باهاشون توی چند سفر همسفر شدم و تجربه های باحال و جالبی داشتم مثل خوابیدن توی چادر و کیسه خواب و چیزای دیگه که همه اینا به بالا رفتن اون ویژگی (اعتماد به نفس) خیلی کمک کرد.
چیزای زیادی برای مستقل شدن بهم کمک کرده و هر کدومشون یه جوری روی اعتماد به نفس هم تاثیر داشته
میتونین تاثیر سفر روی اعتماد به نفسه رو از طریق لینک زیر بخونین